یادداشت همکاران

آبله میمون: کرونایی دیگر؟

 

 

 

✅ آبله میمون: کرونایی دیگر؟

از 14 اردیبهشت که یک مورد مشکوک به آبله میمون (monkeypox) در بریتانیا مشاهده شد تا  8 خرداد 1401 تعداد 568 مبتلا در 34 کشور از قاره‌های گوناگون (از جمله کشورهای ایرلند شمالی، ایرلند جنوبی، ولز، انگلستان، پرتغال، اسپانیا، سوئد و فنلاند، کانادا، ایالات متحده، استرالیا و کشورهایی در خاور میانه و افریقا) گزارش شده است. از این  عده 31 نفر در بیمارستان بستری گشته و هنوز موردی از مرگ در اثر این بیماری گزارش نشده است. بیماری آبله میمون بیماری نوپدید و ناشناخته‌ای نیست. طبق نظر متخصصان بیماری‌های واگیردار، آسیب و سرایت آن نیز مانند کرونا نیست. بیماری آبله که طبق اعلام سازمان جهانی بهداشت در سال 1980 ریشه کن شده، به مراتب از آبله میمون خطرناک‌تر است. واکسن آبله تا حدود 85 درصد در برابر این بیماری ایمنی ایجاد می‌کند. مجموعاً با مقایسه قدرت آسیب‌رسانی و الگوی سرایت، گمان نمی‌رود دردسر عظیمی مانند کرونا در راه باشد. با این حال، نکات دیگری در خصوص حواشی و تبعات این بیماری، آن را در خور تأمل می‌سازند که جامعه و تصمیم گیران باید برای ورود به چنین فضایی آمادگی داشته باشند:

 

  • آبله میمون تا کنون در مناطقی محدود در قاره افریقا وجود داشته و به اصطلاح یک بیماری بومی (endemic) بوده است. اینک گسترش آن به قاره‌های دیگر تا حدودی غیر عادی به نظر می‌رسد. از حدود سه ماه قبل نیز مواردی از ابتلا به بیماری هپاتیت با علت ناشناخته گزارش شده که این هم قدری شک برانگیز است.

 

  • طی ماه‌های آینده، خواه ناخواه اطلاعات وسیعی در مورد آبله میمون منتشر خواهد شد. به طور کلی انبوه اطلاعات درست و نادرست درباره یک مشکل، دستیابی به راه حل را دشوار می سازد. انتشار اطلاعات مخدوش و شایعات، مانع از موفقیت راهکارهای موثر گشته، سردرگمی و عدم اطمینان در جامعه ایجاد می‌کند.

 

  • اگرچه خطر بروز یک پاندمی در اثر آبله میمون چندان محتمل نیست، اما انتشار حجم عظیمی از اخبار و مصاحبه‌ها و اظهار نظرات و هشدارهای مبالغه آمیز درباره این بیماری، ظرفیت ایجاد وحشت و نگرانی در جامعه را به طور جدی دارد.

 

  • طی ماه‌های آینده محتمل است کشورها برای مقابله با آبله میمون به واکسیناسیون آبله روی بیاورند.

 

  • احتکار واکسن آبله توسط برخی کشورها و شرکتهای بین المللی در ماه‌های آینده محتمل خواهد بود.

 

  • سودجویی‌ها، شیادی‌ها و سوداگری‌هایی در سطح بین المللی با هدف فروش واکسن آبله محتمل خواهد بود.

 

  • مدعیان ساخت یا عرضه محصولاتی چون واکسن مخصوص آبله میمون، داروی مخصوص آبله میمون و یا سایر محصولات دارویی، غذایی، شیمیایی و مانند آنها) از گسترش وحشت و اضطراب و انتشار انبوه اخبار درست و نادرست سود خواهند جست.

 

  • رویداد جام جهانی فوتبال از 30 آبان ماه تا 27 آذر سال جاری در کشور قطر برگزار خواهد شد، کشوری که نزدیک ماست؛ هموطنانی برای تماشای مسابقات به آنجا سفر خواهند کرد. رویداد جام جهانی فوتبال، شامل اختلاط مردمانی از سراسر دنیا به مدت یک ماه خواهد بود که ظرفیت ویژه‌ای برای گسترش این بیماری دارد و شایان تأمل آن که این رویداد در مجاورت مرزهای ایران برگزار خواهد شد. چه بسا هم‌وطنانی برای صرفه جویی در هزینه‌ها در شهرهای واقع در استانهای جنوبی ساکن شوند تا برای تماشای مسابقاتی که بلیت آن را تهیه کرده‌اند به قطر پرواز کنند و در سایر ایام در یکی از شهرهای جنوبی ساکن شوند. می‌توان تصور کرد مسافرانی از کشورهای دیگر (خصوصاً همسایگانی چون عراق، و سایر کشورهای همسایه) نیز با همین انگیزه در ایام مسابقات جام جهانی فوتبال راهی استانهای جنوبی کشورمان شوند. ممکن است شهرهای جنوبی کشورمان میزبان مسافرانی با سطح بهداشت ضعیف باشد. در صورت غفلت و عدم اتخاذ تدابیر لازم، ممکن است حجم قابل توجهی از شهروندان ایران به این ویروس آلوده شوند و به همین سادگی ایران به یکی از کشورهای کانونی آبله میمون تبدیل شود.

 

  • ورود این آلودگی به داخل مرزهای کشورمان هرچند منجر به یک همه گیری هولناک نشود، می‌تواند روند مقابله با کرونا را مختل و دچار تضعیف کند و احتمال وقوع موج دیگری از کرونا را تقویت نماید.

 

جمعبندی

هرچند به نظر نمی رسد آبله میمون رخداد زیستی مرگباری باشد اما در صورت غفلت می‌تواند هزینه‌ساز گردد، بحرانی از قبیل سردرگمی و تشویش روانی برای جامعه به بار بیاورد، روند مقابله با کرونا را نیز دچار چالش نماید و ثمرات تلاشهایی که برای مهار بیماری کووید 19 انجام شده بر باد دهد.

 

آمادگی برای مواجهه با این بیماری از هم اینک برای کشور ضرورت دارد. مقطع زمانی منتهی به برگزاری جام جهانی فوتبال و پس از آن (مشخصاً ابتدای آبان تا پایان دی ماه 1401) مقطع زمانی مهمی است که از هم‌اینک باید برای آن آمادگی ویژه ایجاد نمود.

 

 

خشونت خانگی و روانشناسی‌زدگی

 

 

✅ خشونت خانگی و روانشناسی‌زدگی

 همزمان با 25 نوامبر، «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان» شاهد فعالیت کارشناسان دلسوز روانشناسی و روان‌پزشکی در مقابله با این پدیده نامبارک هستیم. آن‌ها تلاش دارند با توصیه‌های «تخصصی» خود به ما بیاموزند که با همدلی، احترام به دیگری و گفتگوی بیشتر می‌توان جلوی اعمال خشونت را در خانه و خانواده گرفت.

 

اما آیا موضوع به همین‌جا ختم می‌شود؟

 

اگر خشونت را اعمال قدرت تشدیدیافته یک طرفه بدانیم، آیا صرف تلاش برای تقویت همدلی و مهارت‌های ارتباطی می‌تواند روابط نابرابر قدرت را در ساختار خانواده تغییر دهد؟ تأکید صرف، یا گاهی تأکید بیش‌ازحد، در فضای جامعه، روی مهارت‌های فردی برای کاهش خشونت در خانواده، با ساده‌انگاری بیش‌ازحد موضوع، نمی‌تواند این پیام را به مخاطب القا کند که اگر داری خشونت می‌بینی، فقط به این دلیل است که نقصی در تو هست و تو اگر تلاش کنی و خودت را تغییر بدهی، قادر خواهی بود همسری را که هر روز کتک می‌زند، تو را در خانه زندانی می‌کند، اجازه کسب درآمد به تو نمی‌دهد و خرج روزانه تو را هم تأمین نمی‌کند، با القاب رکیک و فحاشی تو را مخاطب قرار می‌دهد، بدون کسب رضایت تو اشکال خشونت‌بار و آسیب‌زننده رابطه جنسی را بر تو اعمال می‌کند، به فرزندانش تعرض جنسی می‌کند و غیره، تغییر بدهی و تبدیلش کنی به فردی که جلوی پای تو بلند شود، با محبت حرف بزند، برای حقوق جنسی، مالی و روانی تو احترام قائل شود و غیره؟

 

صد البته که آموزش‌های فردی نقش مهمی در خودمراقبتی و پیشگیری از آسیب دارد؛ چه در محیط خانواده و چه در خارج از آن. اما بسنده کردن به این عامل، موضوع را از واقعیت خود خارج، و تبدیل به یک فانتزی می‌کند.

 

موضوع خشونت خانگی یک موضوع صرفاً روانشناسی نیست. روانشناسی جزء کوچکی از این پدیده است. وقتی خشونت رخ می‌دهد، آن‌هم در مقیاس بزرگ (شدید، هرروزه، در ابعاد مختلف)، آن‌هم با توجیه‌های فرهنگی و مذهبی مانند غیرت و ناموس، یعنی نظام فکری و فرهنگی ما هنوز تکلیف خود را با توزیع قدرت در خانواده مشخص نکرده است.

 

وقتی فردی ناچار است سال‌های سال در محیط پر از خشونت باقی بماند، از ترس حکم عدم تمکین، یعنی قوانین ما دچار اشکال است. یا با این آگاهی که جایی ندارد که برود، یعنی نهادها و مؤسسات حمایت‌کننده روانی و اجتماعی کافی برای اسکان و پشتیبانی از افراد خشونت دیده ایجاد نشده است. و این‌ها همه یعنی تداوم خشونت.

 

 آموزش هم اگر باشد، آگاهی از حقوق متقابل خود و دیگری حتماً بایستی در آن در نظر گرفته شود. نهادسازی اگر می‌شود، باید نهادی با قوه قهریه مثل نیروی انتظامی هم متناسب با خشونت خانگی شکل بگیرد. مرتکب خشونت باید حواسش باشد که پلیس اگر بیاید، نخواهد گفت اینکه دعوای خانوادگی است و ما کاری نداریم. فرد باید بداند که اگر از محیط پرخشونت خارج می‌شود، دری به روی او باز است (معمولاً در خانه پدری به‌شدت بسته است) و او ناچار نیست به این خاطر که سال‌ها مورد محرومیت و آزار بوده و مهارت و استقلالی پیدا نکرده، در همان محیط پرآسیب بماند و نتواند تغییری در شرایط خود ایجاد کند.

 

لایه‌های متعددی از اقدام برای کاهش خشونت خانگی موردنیاز است که در نمودار زیر مواردی از آن به‌طور نمونه آورده شده است (که باید با همفکری بیشتر این طرح را کامل‌تر کرد) هر کدام از این لایه‌ها بدون توجه به اقدامات لایه دیگر، نه‌تنها ممکن است ما را از حصول نتیجه مطلوب بازدارد، بلکه ممکن است باعث تداوم و تشدید آن شود. به یاد داشته باشیم که موضوعات اجتماعی امری تک تخصصی و یک‌جانبه نیست که یک متخصص مثل روان‌پزشک بخواهد برای کل جامعه مبتلا به آن نسخه بپیچد. روان‌پزشک و روانشناس بایستی در کنار سایر ارکان و فعالان جامعه به همفکری و همکاری بپردازد تا بتواند مداخلات در کل این لایه‌ها را پوشش دهد.

 

 

 

اندیشگاه سرو - فرنوش صفوی‌فر

 

 

درس‌های کرونا(قسمت پنجم) _ وقتی دانشجویان امروز قرار است پزشکان آینده ما باشند: یک پرتو نگاه آینده‌نگرانه به آموزش بالینی در دوره پزشکی عمومی زیر سایه کرونا

 

 

درس‌های کرونا(قسمت پنجم) _ وقتی دانشجویان امروز قرار است پزشکان آینده ما باشند: یک پرتو نگاه آینده‌نگرانه به آموزش بالینی در دوره پزشکی عمومی زیر سایه کرونا

 

روزی در اواخر زمستان 98 و اوایل هجوم کرونا، وقتی که بهت و فلجی ما را دوره کرده بود-بی‌خبر از آنچه قرار است به سرمان بیاید؛ یک ماه در خانه ماندن را فرصت رسیدگی به کارهای عقب‌مانده‌مان تلقی کرده بودیم و بی آن که به روی خودمان بیاوریم، رشد پله پله نمودارها را به چشم می‌دیدیم.... روزی در همان روزها، مازیار عطاری، مدیر عامل بنیاد توسعه فردا با ما تماس گرفت:

 «سهم ما در این بحران چیست؟ اندیشه‌ورزی و آینده‌پژوهی در چنین گنگی و ابهامی چه معنایی دارد؟!»

 

چند روز بعد توانستیم در دفتر دوست و استاد بزرگوارمان در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، یعنی در قلب ستاد فرماندهی کرونای تهران بنشینیم تا تصویر هولناکی از آینده پیش رو برایمان ترسیم شود. هنوز در بهت و حیرت بودیم و هنوز خبر نداشتیم چه دارد بر سرمان می‌آید که شنیدیم:

«همان روزهای اول کرونا دانشجویان پزشکی را مرخص کردیم، در حالی که کرونا کلاس درس کامل پزشکی بود».

چند ماه پیش هم او در همان اتاق گفته بود:

 «دانشجویان پزشکی اعتراض دارند که ما توی بخش مثل هوا می‌مانیم، از ما رد می‌شوند بدون آن که متوجه ما باشند؛ آموزش که هیچ!».

در پروژه سیاست‌نگاری آموزش پزشکی این را گفته بود که برای مرکز ملی مطالعات راهبردی آموزش پزشکی انجام می‌دادیم.

 

دیگران هم در آن پروژه گلایه‌های مشابهی داشتند:

«از آموزش در دوره پزشکی عمومی، زیر فشار دو بخش درمان و پژوهش چیزی نمانده است.»

دیگری پزشک عمومی را یک «مهره سوخته» خوانده بود.

آن یکی از «چسبیدن بی‌منطق ما به ساختار موجود آموزش پزشکی» گلایه کرده بود. ساختاری که «خیلی وقت پیش و با گسترش تخصص‌های پزشکی باید در آن بازنگری می‌شد و نشد!»

 

این را بگذارید کنار حرف آن بزرگواران دلسوزی که فقط بر طبل مطالبه «افزایش ظرفیت پزشکی در کنکور سراسری» می‌کوبند، با توجیه کمبود پزشک و استرس کنکوری‌ها برای قبول شدن در پزشکی؛ که هر دو واقعیت است اما تمام آن نیست. همچنان که «وجود تعارض منافع» واقعیتی سر راه تحول آموزش پزشکی است، اما همه آن نیست.

حالا که چه بخواهیم و چه نه، دیگر پذیرفته‌ایم که کرونا به این سادگی‌ها و به این زودی‌ها دست از سر دنیا برنمی‌دارد، حالا که فهمیده‌ایم آموزش از راه دور بایستی جزء ضروری همه مقاطع آموزشی ما باشد، حالا که اتفاقاً ابزارهای فناورانه جدید و مفید هم برای این کار در اختیار داریم، به این سؤالات آینده‌نگرانه بیندیشیم:

  • چه نقشی برای فارغ‌التحصیل پزشکی عمومی، در کجای جامعه و نظام سلامت تعریف کرده‌ایم؟
  • ساختار آموزشی، اعم از طرح درس، مراحل تحصیلی، صلاحیت‌های مورد انتظار، دانش، مهارت و نگرش مطلوب، را چگونه بچینیم که خروجی آن متناسب با همان نقش تعریف‌شده تربیت شده باشد؟ (اصطلاحاً آموزش پاسخگو)
  • از ابزارهای فناوارانه چطور می‌توانیم در آموزش از راه دور و به‌عنوان مکمل آموزش حضوری، به‌ویژه در مهارت‌های بالینی استفاده کنیم؟

به یاد داشته باشیم معضل امروز دانشجویان پزشکی، معضل پزشکان ما در آینده‌ای نه‌چندان دور، و نیز معضل دستیاران تخصصی و سپس متخصصان ما خواهد بود.

 

 

اندیشگاه سرو - مهشید چایچی و فرنوش صفوی‌فر

 

 

گزارش دوم از حضور اندیشگاه سرو در پنل تخصصی تولید علم بومی در حوزه سلامت همایش دانشجویی عقیق علم (اردیبهشت 1400/ دانشگاه صنعتی شریف)

 

 

گزارش دوم از حضور اندیشگاه سرو در پنل تخصصی تولید علم بومی در حوزه سلامت همایش دانشجویی عقیق علم (اردیبهشت 1400/ دانشگاه صنعتی شریف)

 

✅ در بخش قبل گزارشی از سخنرانی اول این پنل ارائه شد که جمع‌بندی آن به‌این‌ترتیب بود:

با به رسمیت شناختن رابطه‌ی متقابل میان علم و جامعه، ما به دو معنا می‌توانیم از ایده‌ی علم بومی دفاع کنیم. اولاً مسیرهای پژوهشی علم مدرن در کشورهای توسعه‌یافته، برای کشورهای دیگر قابل بومی‌سازی هستند. یعنی دانشمندان می‌توانند و باید، این جریان‌ها را بر اساس اولویت‌ها و ظرفیت‌های جامعه‌ی خود توسعه دهند و اصطلاحاً بومی کنند. و ثانیاً، نظام‌های دانشی پیشامدرنی که در جوامع سنتی وجود داشته و به اتهام جهانی نبودن طرد می‌شدند (مثل انواع طب‌های سنتی) حالا می‌توانند دارای ارزش معرفتی باشند.

 پژوهشگرانی که به رابطه علم و استعمار علاقه‌مندند معتقدند باید از این خرده نظام‌های دانشی در مقابل یکه‌تازی علم مدرن حفاظت کرد، چرا که سلطه‌ی علم مدرن و از بین بردن این میراث‌های معرفتی بخشی از فرآیند استعمار است. بااین‌حال، برای احیا و استفاده‌ی این نظام‌های دانشی در جامعه، باید روش‌شناسی آن‌ها تدقیق شده و در معرض محک و آزمون سایر اعضای جامعه‌ی علمی قرار بگیرند.

 

سخنرانی دوم: تولید علم در حوزه طب سنتی ایرانی؛ موانع، فرصت‌ها و تهدیدها 

 

احیای طب سنتی، گامی در جهت ارتقاء سلامت عمومی؟

 

در گذشته فلاسفه‌ی علم معتقد بودند که علم مدرن محصول به کارگیری خرد ناب و موضوعی جهانی است، و به عبارت دیگر علم بومی وجود ندارد. اما امروزه اثر باورهای فلسفی، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و حتی دینی در تولید علم به رسمیت شناخته می‌شود. تولید علم بومی در حوزه‌ی سلامت علاوه بر بومی‌سازی طب مدرن و هدفمند کردن آن به سمت ظرفیت‌ها و نیازهای بومی آن کشور، به معنای احیاء و ترویج طب سنتی همان کشور نیز می‌شود. ازآنجاکه علوم پزشکی با سلامت افراد جامعه مرتبط هستند، لازم است در توسعه‌ی آن‌ها پیشینه‌ی تاریخی و نیازهای اعضای جامعه نیز لحاظ شود.

شاید به همین دلیل است که سازمان جهانی بهداشت -به‌عنوان نهادی بین‌المللی- در استراتژی‌های خود از توسعه و ترویج طب سنتی هر کشور به‌عنوان روشی قابل‌اجرا برای توسعه‌ی پوشش بهداشتی برای تمام اقشار، حمایت می‌کند.

 

روش‌ها و مبانی طب سنتی ایرانی

طب سنتی ایرانی یک مکتب طبی کامل است. اصول این طب شامل روش‌های تشخیصی، سبب‌شناسی، و درمان با تکیه بر تفاوت‌های بین فردی (مزاج) به‌منظور حفظ سلامت و درمان بیماری‌هاست. این اصول متکی بر پشتوانه‌ی علمی و تجربی چند هزار ساله‌ی ایرانیان است و علاوه بر توجه به سلامت جسم، به جنبه‌های اخلاقی و تربیتی و آموزه‌های اسلامی نیز توجه دارد. در توسعه‌ی طب ایرانی حکیمان بزرگ دوره طلایی تمدن اسلامی نقش مهمی داشته و با بازنگاری و تدوین اصول این طب آن را به پختگی و کمالی نسبی رسانده‌اند.

از جمله خصوصیات این مکتب طبی کل‌نگری و توجه توأمان به جنبه‌های روحانی، جسمانی، روانی و اجتماعی انسان است. علاوه بر این تأکید طب ایرانی بر پیشگیری از بیماری‌ها با اصلاح سبک زندگی، تقویت جنبه‌های معنوی، و فراهم کردن زمینه و شرایط مطلوب برای فعالیت سامانه درونی (قوه مدبره) است.

در درمان بیماری‌ها نیز رویکرد سبب شناسانه و علت درمانی را در پیش گرفته و درمان با استفاده از غذاهای طبیعی را بر درمان دارویی مقدم می‌داند. همچنین داروهای تکی را بر داروهای مرکب، و درمان‌های غیرتهاجمی را بر درمان‌های تهاجمی، ترجیح می‌دهد.

 

چالش‌های احیای طب سنتی در ایران

تولید علم در حوزه طب سنتی ایرانی با چالش‌های مختلفی روبه‌رو است. در حال حاضر شاید اصلی‌ترین چالش پیش روی محققان این حوزه، اتهام «شبه‌علم بودن طب سنتی» است، که توسط بعضی از پزشکان و حتی مسئولان سلامت کشور به آن دامن زده می‌شود. بدیهی است با چنین رویکرد یک جریان پژوهشی خاص در علم با تزریق بودجه و جذب نیروی انسانی حفظ و تقویت می‌شود و سایر رویکردها (مثل طب سنتی) طرد و حذف می‌شوند. در چنین شرایطی بدون توجه به نیاز جامعه (که رشد قارچ گونه عطاری‌ها و گسترش شارلاتانیزم طب سنتی نشانه‌ای از آن است، گرچه در مسیری منحرف) صرفاً در مسیر تحقیق و توسعه‌ی اصولی طب سنتی سنگ‌اندازی می‌شود.

 

فقدان خودباوری و تفکر منطقی، تعارض منافع در حوزه تولید دارو، و خودباختگی متدولوژیک از یک‌سو، و از سوی دیگر دور شدن از مبانی اصلی طب سنتی ایرانی و توجه صرف به بعد جسمی موانع دیگری در مسیر توسعه‌ی طب سنتی هستند.

 

علاوه بر این، غلبه بعد فناورانه‌ی طب ایرانی (مانند حجامت و زالو درمانی) به‌جای اصلاح سبک زندگی، توسعه‌ی ظاهری و سطحی‌نگری در طب ایرانی، و میل به کسب نتیجه با بیشترین سرعت و کمترین زحمت؛ موانع دیگر و تهدیدهایی هستند که در این مسیر وجود دارند که البته تا حد زیادی در طب مدرن هم به‌شدت رواج دارد و خسارت‌های زیادی به بار می‌آورد.

 

اما توسعه و احیای طب سنتی علاوه بر تأثیری که در ارتقاء سلامت عمومی دارد، در حوزه‌ی اقتصاد نیز مزایایی دارد که نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد. سرمایه‌گذاری روی تولید گیاهان دارویی و داروهای گیاهی، علاوه بر تأثیر مثبتی که روی اشتغال‌زایی و رشد اقتصادی دارد، منجر به خودکفایی در حوزه‌ی دارو و ارتقاء سلامت عمومی با هزینه‌هایی کمتر می‌شود.

 

مجموع مزایا و فرصت‌هایی که در توسعه‌ی طب سنتی وجود دارد، در صورت حذف آفات و آسیب‌هایی که متوجه آن است، می‌تواند برای سیاست‌گذاران حوزه‌ی سلامت انگیزه‌ای برای سامان‌بخشی و هموارسازی مسیر توسعه‌ی طب سنتی ایجاد کند.

 

 

*توضیح: متن فوق گزارشی از پنل تخصصی با عنوان «تولید علم بومی در حوزه سلامت» در همایش عقیق علم، در اردیبهشت 1400 در دانشگاه صنعتی شریف ارائه شد. 

سخنرانی اول ارائه دکتر زهرا زرگر، فارغ‌التحصیل برق شریف و دکترای فلسفه علم با عنوان «تولید علم بومی از منظر فلسفه و مطالعات علم» و سخنرانی دوم با عنوان «تولید علم در حوزه طب سنتی ایرانی؛ موانع، فرصت‌ها و تهدیدها» بود که توسط دکتر مهشید چایچی، پزشک و متخصص طب سنتی از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ارائه شد.

 «عقیق علم» همایشی دانشجویی با محوریت بررسی رابطه علم و فناوری با گفتمان مقاومت است و هسته مرکزی آن متشکل از دانشجویان دغدغه‌مندی است که در فضای علم و فناوری به دنبال ارتباط و الگویی میان علم و نظریه‌ی مقاومت هستند.

 

 

اندیشگاه سرو - مهشید چایچی و زهرا زرگر