تهران در سراشیبی!
تهران امکان طبیعی آن را داشت که شهری سرسبز با طبیعت زیبای کوهستان و دشت باشد و اهالی آن با اندک جابجایی در امتداد شمال و جنوب از هوای خنک و یا از هوای گرم برخوردار شوند.
ولی اکنون تهران شهری متراکم و با مشکلات بسیار است. از مشکلات مهم تهران، آنچه بر هر کسی آشکار است و متاسفانه همه آنها فزاینده میباشند؛ میتوان موارد زیر را برشمرد:
1-گرانی مسکن در تهران که بتدریج از تهران به حومه و سایر شهرها سرایت میکند؛
2-هزینه بالای زندگی در تهران که خود موجب تقویت تورم در سطح کشور میشود؛
3-ترافیک سنگین؛
4-آلودگی هوا؛
5-مشکلات امنیتی؛
6-مشکلات فرهنگی؛
و اما در صورت بروز حوادث غیرمترقبه، تهران بجای مشکلات با مصائب ناگوار مواجه خواهد شد؛ مثلاً در صورت وقوع زلزله، اگر آب تهران قطع شود، بسیاری از تشنگی و شرایط نامساعد بهداشتی خواهند مُرد و اگر مخازن کلر آسیب ببیند و گاز سمی در شهر منتشر شود گروهی از مسمومیت گاز کلر کشته خواهند شد و اگر شبکه گاز آسیب ببیند نهتنها پخت غذا و نان متوقف میشود بلکه احتمال آتشسوزیهای غیرقابلکنترل و ناخواسته ناشی از شکستن لولههای گاز، پاره شدن کابلهای برق و واژگونی اجاقهای گاز حتمی خواهد بود و اگر دیوارها فرو بریزد، معابر مسدود شده و هرگونه نقلوانتقال ممکن نخواهد بود.
و اگر مراکز اطلاعات بانکها و ادارات و شبکههای مخابراتی آسیب ببیند همه کشور را سردرگم خواهد کرد.
و اگر دفاتر ثبت، شعب بانکها و پاسگاههای کلانتری آسیب ببینند آنگاه شرایط برای خلافکاران همچون بهشت میشود.
از سایر مشکلاتی که میتواند در شرایط بحرانی بروز کند میگذریم؛ بالاخره تهران به شرایط نامساعدی مبتلاست.
چه کسی را باید ملامت کرد؟ آیا میبایست کثرت جمعیت را سرزنش نمود، گرچه انبوه جمعیت میتواند موجب مشکلات فوق شده باشد؛ ولی ازدحام جمعیت در تهران خود معلول علتهای دیگری است و مقصر واقعی نیست درواقع سوءتدبیرهایی که موجب ازدحام جمعیت در این شهر شده و همچنین سایر سوءتدبیرهایی که مشکلات تهران را تشدید میکنند علتهای اصلی هستند.
واضح است که اقتصاد هر شهر به مأموریتهایی بستگی دارد که بر عهده آن گذاشتهاند.
برای مثال شهری که مأموریت سیاسی و اداری دارد از بودجههای دولتی بهرهمند میشود، یعنی به خاطر آنکه پایتخت کشور است مشاغل مربوط به دولت در آنجاست و بودجهای به این خاطر در آنجا هزینه میشود و همچنین اگر شهری که قطب واردات و تجارت باشد از درآمدهای ناشی از تجارت برخوردار است که معمولاً شهرهای بندری دارای مأموریت حملونقل هستند و بهطور طبیعی مأموریت تجارت و مرکزیت مالی نیز پیدا میکنند و شهری که صنعتی است از درآمدهای صنعت و شهری که علمی است از مزایای وجود دانشگاهها، آزمایشگاهها، پژوهشگاهها برخوردار است؛ در مورد تهران همه مأموریتها در تهران متمرکز شده است کما اینکه:
تهران مرکز سیاسی و اداری کشور است؛
تهران مرکز مالی کشور است؛
تهران مرکز تجاری کشور است؛
تهران قطب اصلی صنعتی کشور است؛
تهران مرکز علمی و آموزشی کشور است؛
تهران مرکز درمانی کشور است؛
جادههای سراسری همه به تهران میرسند؛ ازاینرو تهران به مهمترین قطب حملونقل کشور مبدل گشته است و فرودگاه آن مهمترین مبادی ورود و خروج مسافر در کشور است. اگر مشهد از توریسم زیارتی و اصفهان از توریسم سیاحتی برخوردار است؛ تهران از همه انواع توریسم برخوردار است همچون توریسم درمانی و توریسم تجاری و توریسم ترانزیت و غیره و...
خلاصه به خاطر اینکه همه مأموریتها در تهران جمع شده است اقتصاد این شهر قویتر از سایر نقاط کشور است؛ ازاینرو مردم برای یافتن شغل و درآمد بهتر به این شهر مهاجرت میکنند و درنتیجه تهران بزرگتر و بزرگتر میشود.
اگر تجربه عربستان را در نظر بگیریم آنها دو شهر جبیل و ینبُع را دو منطقه صنعتی و منطقه ظهران و خشیب را نفتی و ریاض را سیاسی و اداری و مکه و مدینه را فرهنگی و توریسم مذهبی و شهر جده را حملونقل، مالی و تجارت قرار دادهاند با بررسی عملکرد آنها متوجه میشویم که آنها بهرغم آنکه مدیران و کارکنان کمکاری دارند و سطح تخصص- علم و مهارت در آنجا پائین تر از ایران است؛ ولی بهتر از ما برنامههای آمایش سرزمین را پیادهسازی کردهاند.
ولی ما بهجای آنکه مأموریتها را بین شهر توزیع کنیم سعی کردهایم دور تهران دیواری از پادگانها بکشیم تا مانع توسعه شهر شویم و یا بهجای اینکه قطب صنعتی جدیدی ایجاد کنیم تا جاذب تقاضاهای صنعتی و تولیدی شود تولید را در محدوده 120 کیلومتری تهران ممنوع کردیم بدون آنکه نگران شغل مولد برای جوانان این شهر باشیم و با این کار برای انبوه جوانان شهر مشاغل کاذب و یا حتی خلاف را تجویز کردهایم و اکنون کسی به خاطر ندارد برای چه تصمیم گرفتیم که در محدوه 120 کیلومتری تهران کارخانهای تأسیس نشود و برخی بهاشتباه گمان میکنند به دلایل زیستمحیطی این تصمیم اتخاذشده است. و بدون توجه به اینکه صنعت نیازمند پشتیبانی مالی و بازرگانی است که در سایر نقاط فراهم نیست و همچنین صنعت نیازمند زیرساخت حملونقل مناسب (حملونقل سنگین و ارزان برای بار و حملونقل سریع برای انسان) است. صنعت بهصورت متراکم، بهتر توسعه پیدا میکند زیرا نیازهای متنوع صنعتی در سایه همکاری صنعتگران و متخصصان قابل تأمین است به همین دلایل صنعت در اطراف تهران قابلیت رشد بهتری دارد و با آن سیاستهای بازدارنده حریف توسعه صنعت در اطراف تهران نشدیم.
با اراده تمام مانع توسعه تهران در حوزه استحفاظی شهر شدیم و از احداث محلههای جدید که میتوان آنها را با اصول شهرسازی نوین ساخت چشم پوشیدیم تا تهران بزرگتر نشود اما در اقدامی مغایر با سیاست مهار تهران اجازه دادیم که شهرداری فضای فوقانی را بهعنوان عوارض تراکم به مردم بفروشد در کوچه و خیابانهای باریک و در پلاکهای خرد ساختمانها مرتفع بنا شوند و صرفنظر از اینکه در زمین کوچک و کوچه باریک ساختمان مرتفع مناسب نیست و اینکه با این کار همهچیز ناکافی میشود، زیرساختهای آب و برق، تلفن و گاز برای تراکم جدید ناکافی بودند؛ ازاینرو حفاریها در تهران آغاز شد و مردم این شهر عادت دارند که کارگران را در حال حفاری در خیابانها ببینند. بهجای آنکه مناطق جدید و مدرن به شهر اضافه شود، شهر قدیم با مشکلات و هزینه بسیار بهطور پیوسته در حال تعمیر و تغییر است و توجهی به تجربه سایر کشورها نداریم؛ در سایر کشورها بافت قدیمی را آنگونه که بوده حفظ میکنند و اجازه تقویت و تعمیر ساختمانهای قدیمی از درون بنا داده میشود؛ ولی نمای خارجی ساختمانها به شکل قدیمی حفظ میشود.
مناطق جدیدی که به شهرها اضافه میشود میبایست با طراحی جدید و زیرساختهای شهری مناسب و منطبق با نیازهای زندگی امروزی باشد.
در ایران شهرداریها اهمیتی به هزینههای آب و برق و گاز و تلفن و احداث مدارس و پاسگاههای پلیس و سایر تأسیسات نمیدهند؛ زیرا هزینههای آنها بر عهده سایر سازمانهاست، از دیگر مواردی که به شهرداری ربطی ندارد این است که فروش تراکم تورم را تشدید میکند و تورم عوارض سوء اقتصادی و اجتماعی به همراه دارد و فاصله طبقاتی را زیاد میکند، علت آنکه فروش تراکم موجب تورم میشود آن است که قیمت واحد مترمربع زمین و آپارتمان تقریباً یکسان است وقتی اجازه داده میشود در یکمنزل چند هزار متری در شمال تهران یک برج مرتفع ساخته شود بهای زمین افزایش مییابد و به دنبال آن قیمت آپارتمان افزایش مییابد و افزایش قیمت آپارتمان موجب افزایش مجدد قیمت زمین میشود و این سلسله گرانی ادامه میباید و گرانی از محلههای شمال شهر به سایر محلهها سرایت میکند و هزینه مسکن در کل شهر افزایش مییابد و به دنبال آن نرخ خدمات و خردهفروشی بالا میرود و گرانی به سایر کلانشهر سرایت میکند.
هزاران هکتار از شهر تهران بافت فرسوده محسوب میشود که غالباً به شکل کوچههای باریک و طولانی و بهصورت مسیرهایی که از هم منشعب میشوند و یا به هم میرسند و یا بنبست میشوند و برخی از این مسیرها واقعاً به معما شبیه هستند و کسی در آنجا گم شود بدون راهنمایی به مشکل میافتد، در قدیم مصالح این خانهها بهوسیله چهارپایان به محل حمل شدهاند و کوچهها برای وسایل نقلیه امروزی مناسب نیستند و لولهکشی گاز در آن مناطق مشکل است و به دلایل بسیار بهتدریج آلودگی اجتماعی به بافت فرسوده رسوخ کرده و در حال پیشرفت است.
آلودگی اجتماعی معضل بزرگی است. عناصر خلافکار اگر در کنار هم تجمیع شوند همافزایی میکنند، ازاینرو بافت فرسوده میتواند معضل لاینحلی شود مگر اینکه بافت بهکلی دچار تغییر شود و منطقه کاملاً تخریب و طرحی نو در آن پیاده شود.
سطح دسترسی و معابر در بافت فرسوده به 30% سطح کل میرسد، 30% از مساحت وقتی به معابر اختصاص دادهشده باشد با بالاترین سطح استاندارد در جهان مطابقت دارد؛ ولی به علت کوچک بودن زمینهای مسکونی و بنبست بودن کوچهها معابر این مناطق بسیار باریک و مزدحم میباشد. طبیعی است که عقبنشینی ساختمانها مشکل را حل نخواهد کرد؛ زیرا زمینها را کوچکتر میکند و زمین کوچک اجازه طراحی بهینه را به مهندسان نمیدهد و خانهها گرانتر و نامطلوبتر میشوند و از سوی دیگر مسیر خیابانها و کوچهها تغییر نکرده بلکه چند متری تعویض شدهاند که با توقف و پارک یک ماشین در حاشیه آنها گلوگاهی ایجاد میکند.
ازاینرو زندگی در این بافت ولو اینکه ساختمانهای آن بازسازی شوند مطلوبیت چندانی نخواهند داشت و ساختمانهای نوساز در این مناطق ارزشافزوده چندانی ایجاد نمیکند و ازاینرو ساختمانسازی در این بافتها توجیه اقتصادی ندارد.
و ما بجای آنکه سیاستی اعمال کنیم که این شرایط نامطلوب تغییر کند اقدام به معاف کردن سازندگان از پرداخت عوارض و یا با پرداخت تسهیلات بانکی بهتر سعی میکنیم تا برای سازندگان توجیه اقتصادی درست کنیم و مبلغ هنگفتی را برای نوسازی بافت فرسوده اختصاص دادهایم.
با این روش منابع هدر خواهد رفت و معضلی حل نخواهد شد.
شهرهای بزرگ ممکن است چندین ایستگاههای راهآهن داشته باشند برای مثال شهر مسکو هشت ایستگاه راهآهن دارد چیزی مانند ترمینالهای مسافربری برای تهران، این امر برای تهران نیز کاملاً منطقی است که در شرق، غرب و جنوب شهر ایستگاه راهآهن داشته باشد. اگر برای تهران چندین ایستگاه راهآهن ساخته شود زمینهای مربوط به ایستگاه فعلی در اختیار شهر قرار میگیرد و معضل ورود قطار به شهر نیز برطرف میشود؛ ولی مدیران ما معجزهای دیگر نشان دادند بهجای احداث ایستگاهی در غرب تهران اقدام به حفر کانالی کردند که قطارها بتوانند از غرب شهر وارد تهران شوند و تا ایستگاه راهآهن بیایند.
چنین هزینه عظیمی را به مردم تحمیل کردند؛ ولی حتی یکبار به فکر آنان خطور نکرد که احداث ایستگاه در غرب شهر راهحل ارزانتری است و مسیر فعلی خط آهن میتواند برای احداث خیابان و یا خط مترو به نفع مردم جنوب شهر از آن استفاده کرد.
از کارهای عجیب مثالهای بسیاری وجود دارد که مخصوص به هنرمندی مدیران ایرانی است بهراستیکه هنر نزد ایرانیان است و بس.
یادداشت مهمان - صابر میرزایی