آیندهپژوهی همانند بسیاری از سایر علوم از جمله استراتژی، برنامهریزی تولید، تحقیق در عملیات و کنترل موجودی، از بستر جنگ برخاسته است. شاید کسی دقیقاً نداند که هرمن کان و اندیشگاه رند اولین بار در زمان جنگ سرد، چطور این مقوله را مطرح کردند و چه استفادهای از آن شد و اساساً نامش آیندهپژوهی و سناریو بود یا چیز دیگری. اما میتوان بطور قطع اظهار نظر کرد که آن فعالیت هرمن کان، به کاری آمد و دردی را دوا کرد که موجب شد استفاده از آن ادامه یابد و کمکم در سایر نقاط جهان نیز به فعالیتهای مشابهی دست بزنند. یک نمونه معروفتر و شاید ملموستر از فعالیتهای بنام آیندهپژوهی، سناریوهای شرکت شل هستند. سناریوهایی که به این شرکت کمک کردند از بحران نفتی دهه 1970 جان سالم بدر ببرد. بنابراین سناریوهای شرکت شل نیز دردی را دوا نمودند و به نیازی پاسخ گفتند و این باعث شد نقطه عطف بزرگی در توسعه روش سناریونگاری و بهتبع آن آیندهنگری در سطح کسبوکار شکل بگیرد.
از این مقدمه که بگذریم، سؤال اینجاست که آیندهپژوهی در کشور ما چه دردی را دوا میکند؟ و یا اینکه دقیقتر بگوییم: چکار کنیم که بکار بیاید و دردی را دوا کند؟ با نگاهی به سایر فعالیتهای مشابه درمییابیم که در دهه اخیر علوم و ابزارهای علمی متفاوتی در کشور ما مطرح گشته و به سرعت افول یافتهاند. برنامهریزی استراتژیک که در همین دهه اخیر، هزینه انجام آن در سطوح میلیاردی سیر میکرد امروز به یک فعالیت نمادین کمارزش و کتابخانهای تبدیل شده است. مدیریت دانش که زمانی نماد تعالی یک سازمان بود امروز مورد بیتوجهی قرار میگیرد و استانداردهایی مانند ایزو که هر سازمانی با صرف هزینههای بالا به دنبال کسب آنها بود امروز به یک نماد نهچندان ارزشمند بدل گشتهاند. در این میان آیندهپژوهی چه مسیری را طی خواهد نمود؟ آیا اعتماد و اطمینانی از جانب سازمانها نصیب آیندهپژوهی میگردد؟ سازمانهایی که غرق در مشکلات امروزشان هستند، منافع حاصل از آیندهپژوهی را احساس میکنند؟ و اساساً اعتقاد و اطمینانی به آن خواهند داشت؟ در پاسخ به این سؤالها، اگر بخواهید وضع موجود را بدانید پاسخ این است که در بسیاری از موارد، سازمانها یا آیندهپژوهی را نمیشناسند، یا اعتقادی به آن ندارند و یا آن را انجام دادهاند و سرنوشتی نظیر سایر اسناد راهبردی برای آن رقم زدهاند.
از رسالت آیندهپژوهان در تعریف و تبیین صحیح و علمی آیندهپژوهی برای سازمانها که بگذریم، سؤال بعدی مطرح میشود: چرا بعضاً طرحهای آیندهپژوهی در سازمانها دردی را دوا نمینمایند؟
شاید یک پاسخ این باشد که فعالیت آیندهپژوهی در ابعاد بلندمدت به کمک سازمانها میآید و آنها نمیتوانند در کوتاهمدت انتظار ارزش افزودهای از آن داشته باشند. و پاسخ دیگر اینکه آیندهپژوهی رسالت وسعت نگرش و ارائه بدیلهای آینده را دارد و اینکه سازمان تا چه حد از آن استفاده کنند را به خود سازمانها واگذار نماید. اما بنظر میرسد میتوان پاسخ دقیقتری به این پرسش ارائه نمود. در وهله اول باید به این موضوع اشاره نمود که آیندهپژوهی یک پروژه نیست چرا که انتهایی ندارد. در نتیجه نگاه سازمانها به فعالیت آیندهپژوهانه نباید مقطعی و دارای بازه زمانی باشد. در وهلهی دوم باید اشاره نمود که آیندهپژوهی بیش از آنکه یک فعالیت تجویزی یکطرفه باشد، یک فعالیت مشارکتی و جمعی است. تکتک افرادی که در سازمان در مقام اجرای راهبردها و برنامهها هستند باید در فعالیت آیندهپژوهی مشارکت داشته باشند و بندبند این فعالیت را درک نمایند. بنابراین برونسپاری مطالعات آیندهپژوهی و انتظار تجویزات راهبردی از این مطالعات، امری اشتباه است. در وهله سوم باید بدانیم که موفقیت آیندهپژوهی از حیث کارآمدی برای سازمان تا حد زیادی وابسته به وجود یک فرهنگ آیندهنگرانه در سازمان است. سازمان آیندهنگر است که میتواند آیندهپژوه باشد و از مزایای آن بهره ببرد. صحبت از آیندهپژوهی در یک سازمان غیر آیندهنگر، همچون ریختن آب در ظرفی مشبک است. هرچه آب بریزید، نفعی به صاحب ظرف نخواهد رسید. بنابراین وجود بستر لازم برای آیندهنگری در سازمان شرط لازم برای انجام صحیح مطالعه آیندهپژوهی، اجرای صحیح آن در مقام برنامهریزیها و تدوین راهبردها و نهایتاً نافعیت امر برای سازمان مورد نظر است.
بهعنوان نتیجهگیری، پرواضح است که آیندهپژوهی باید بتواند نیازی از سازمانها را برآورده نماید. حال این نیاز ممکن است برای سازمانها شناخته شده بوده و تبدیل به تقاضا گردیده باشد و یا اینکه ناشناخته بوده که در این صورت، مسئولیت شناساندن صحیح آن به سازمان برعهده آیندهپژوهان است. اگر این شرط لازم را محقق شده فرض کنیم، در گامهای بعدی در وهله اول ایجاد فرهنگ آیندهنگری بهعنوان بستر مورد نیاز برای انجام و اجرای مطالعات آیندهپژوهی بهعنوان پیشنیاز اصلی این امر مطرح میگردند. و پس از آن در وهله دوم جلب مشارکت حداکثری و فعال افراد ذینفع سازمان که خود نتیجهای از یک فرهنگ آیندهنگرانه است بهعنوان شروط اساسی موفقیت سازمان در استفاده از آیندهپژوهی مطرح میگردند. بنابراین انجام یک مطالعه آیندهنگری و ارائه نتایج و تجویزات مستخرج از آن، در بهترین حالت، گام سوم از اجرای موفق آیندهپژوهی است. درست مانند یک مسابقه پرش. دو گام بلند و یک پرش نهایی. اگر این دو گام توانمندساز برداشته نشوند پرشی صورت نمیگیرد و اگر ضعیف برداشته شوند، پرش نهایی نیز دارای برد مطلوب نخواهد بود.
اما این افراد آیندهنگر هستند که فرهنگ آیندهنگری را ایجاد نموده و یک سازمان آیندهنگر را تشکیل میدهند. در نوشتار بعدی با ویژگیهای یک فرد آیندهنگر آشنا خواهیم شد.
اندیشگاه تدبیر فردا - سعید اصغری