بچه که بودم همیشه برایم سوال بود که دلالها دقیقا کارشان چیست؟ جوابهایی هم از بزرگترها دریافت میکردم که اگرچه خیلی روشنم نمیکرد اما حاکی از این بود که یک سری آدمهای آب زیرکاه باشند که پول خوبی هم به جیب میزنند، در حالیکه کار خاصی انجام نمیدهند.
امروزه میگویند همه چیز دست دلالهاست! اگر بخواهی حتی میوه بخری دلالها قیمت را تعیین میکنند، بدتر از آن اگر بخواهی تولید کنی برای تهیه مواد اولیه باید دم دلالها را ببینی و اگر بخواهی محصولت را بفروشی هم!! مانند داستان واقعی که در ادامه خواهم گفت. دلالیت هم حرفهای شده و دیگر دلالها مثل آقا فریدون بنگاهی تو محل ما به راحتی قابل نشان دادن نیستند.
به ریشه کلمه دلال که توجه میکنم، میبینم از ریشه دلالت و راهنمایی کردن و حاوی مفهوم مثبتی است؛ به معنای کسی که فردی را به سوی مسیری یا چیزی که در جستوجوی آن است راهنمایی و آدرسدهی میکند یا به وی راهحلی ارائه میدهد تا مشکلش حل شود. در لغتنامه به دنبال معنی واژه دلال گشتم؛ واسط بین خریدار و فروشنده، کارچاق کن، میانجیگری مبایعه و ... تعاریفی هستند که در لغتنامه به آنها اشاره شده است. بعضی بار منفی دارند مثل کار چاق کن! و برخی مثل واسط نه بار منفی دارند و نه مثبت اما برخی هم مثبت به نظر میرسند مثل میانجیگری که به ریشه واژه دلال هم نزدیکتر است.
این نوشتار[1] با تحلیل موارد واقعی از دلالی قصد دارد حد و مرزی بین دلالی مفید و مضر برای اقتصاد قائل شود همانکه قدیمیها میگفتن کسب حلال یا حرام. گرچه شخصا اینقدر ذهنم کلمه دلال را تاب نمیآورد که ترجیحا دنبال واژهای هستم که به جای دلالی مفید به کار ببرم.
سرشناس صاحب یک کارگاه تولید نایلون و نایلکس «است»[2]. شاید هم «بود» چون زمانی که ماجرایش را برایم تعریف میکرد با توجه به مشکلات زیاد قصد داشت کارگاه را بفروشد و یا کسب و کار دیگری را شروع کند. او یکی از زخم خوردههای دلالی در بازار اقتصاد است که چه در بخش تولید و تهیه مواد اولیه و چه در هنگام فروش محصولات با دلالها سر و کار دارد و همین باعث میشود گران تولید کند و ارزان بفروشد و این یعنی تولید رو به زوال!
اوایل مواد اولیه کارگاه که مواد پتروشیمی بودند از واسطهها خریداری میشد چون مقادیر مورد نیاز کارگاه بالا نبود و فقط کسانیکه توان خرید مقادیر بالا داشتند میتوانستند مستقیما از شرکتهای پتروشیمی خرید کنند. حتی وقتی بورس کالا راهاندازی شد باز هم شرکتهایی تولیدی که توان خرید از بورس را داشتند خودشان تبدیل به دلال شدند چون از دلالی بیشتر کسب درآمد میکردند تا تولید. این شرکتها دیگر در دلالی حرفهای شده بودند؛ مواد پتروشیمی را براساس نرخ دلار میفروختند! یا احتکار میکردند تا قیمت را بالا ببرند. خلاصه سرشناس با دلالان تمام عیار اما در لباس یک شرکت تولیدی سر و کار داشت که از راه تولیدکنندههای خرد سودهای کلان کسب میکردند.
و اما فروش؛ کارگاههای کوچک باید سریع محصولات خود را بفروشند تا چرخه درآمدی آنها تامین شود. باز هم واسطههایی بودند که از این نیاز کارگاهها باید نان میخوردند. اینجا هم سود کارگاه یک سوم میزان مورد انتظار افت میکرد. سرشناس به فکر صادرات افتاد، اما در بازارچههای مرزی هم دلالها به انتظار نشسته بودند تا محصولات کارگاههای کوچک را به اتهام نداشتن برند شناخته شده به ثمن بخس بخرند؛ با این استدلال که محصول آنها را تحت یک برند شناختهشده بفروشند. این دلالها هم روی شانه تولیدکننده رشد کردند و حتی هیچ نامونشانی از تولیدکننده در آمارهای صادراتی وجود نداشت. در عوض واسطههای بازارچه مرزی یعنی همان دلالها به عنوان صادرکننده شناخته میشدند و بعضا جایزه صادراتی هم میگرفتند!!!
دلالهایی که کارگاه سرشناس با آنها سر و کار داشت نمونهای از همان دلالهایی است که در بچگی راجع به آنها فکر میکردم. الان دیگر میفهمم دلالها دقیقا چه کار میکنند. آنها از نیاز جامعه سوء استفاده میکنند بدون آنکه خیری به آنها برسانند. نیاز به خرید مواد اولیه، نیاز به فروش بهموقع محصولات و نیاز به یک برند شناختهشده برای صادرات، نیازهایی بودند که کارگاه نایلون و نایلکس را گرفتار دلالها کرده بود؛ آن هم از نوع مضر. آنها در واقع سود خود را برمیدارند و میروند بدون اینکه به عاقبت عدهای که از آنها کسب سود کردهاند فکر کنند.
وجود نیازها که قابل انکار نیست؛ اما آیا رفع این نیازها راهی جز دلالی ندارد؟ مثلا همه تولیدکنندهها، چه ریز و چه درشت، برای تامین مواد اولیه خود به منابع تولید آن دسترسی داشته باشند تا مجبور نباشند به دلالها باج بدهند؟ و یا اگر دلالی و واسطهگری راه اول و آخر تامین این نیازهاست آیا نمیتوان نظام واسطهگری را به گونهای سامان داد تا راه سوء استفادههایی که تنها به ضرر یک تولید نیست و نبض تولید را در کشور خاموش میکند، بسته شود؟ و اینکه چه کسی غیر از دولت و دولتمردان باید پاسخگوی این سوالات باشند؟
در کنار واسطههایی که تنها به فکر سود خود هستند واسطههایی هم وجود دارند که مسوولانه نیاز مخاطب خود را برطرف میکنند و یک رابطه دو سر برد را پیش میبرند. این دسته همانهایی هستند که فعالیت آنها نه تنها مضر نیست؛ بلکه بخشی از زنجیره تولید را تکمیل کرده و به همین دلیل نقش مولدی در اقتصاد ایفا میکند. در نوشتار بعدی به این نوع واسطهگری که هنوز نمیتوانم کلمه دلال را هر چند با همراهی واژه مفید برای آن به کار ببرم، خواهم پرداخت.
اندیشگاه سنا - وحیده زاهدی
[1] این نوشتار در دو نوبت ارائه می شود.
[2] این ماجرا به همراه موارد مشابه دیگر در کتاب "درد دل کسب و کارهای مردم با دولت" آمده است.