طب سنتی در بوته نقد و داوری؛ یک جمعبندی از دو وبینار!
مطلبی که در ادامه ارایه خواهد شد، گزیده سخنرانی برخی از سخنرانان دو وبینار برگزارشده در تاریخ 15 آبان ماه 1399 است که هر دو پیرامون موضوع طب سنتی بوده است («طب سنتی میدان بحث علمی: یک روز، یک موضوع و دو وبینار!»)
در گزیدهای که ما تهیه کردهایم، بخشی از صحبتهای آقایان دکتر ملکزاده، شعبانی، زمانی (در وبینار صبح) و آقایان دکتر کریمی، گلشنی و باقری لنکرانی (در وبینار عصر) آمده است. ابتدا جمعبندی کل مطالب ارائه شده در هر دو سخنرانی را به شکل مختصر میآوریم و در ادامه گزارش مفصلتر تقدیم خواهد شد.
توضیح این که این جمعبندی، کار پژوهشگران اندیشگاه سرو و بر اساس فهم آنها از بیانات مطرحشده بوده و مسئولیت آن با ایشان (و نه سخنرانان) است.
«مرزبندی میان علم و شبهعلم بیشتر متکی به دیدگاه اثباتگرایی (پوزیتیویسم) در فلسفه علم است که اعتبار را فقط بر یافتهها و آزمونهای حسی استوار میکند. اصطلاح شبهعلم را پوپر برای دانشهایی به کار برد که قابلیت ابطالپذیری با آزمونهای حسی ندارند؛ مانند فلسفه، اخلاق و موارد دیگر. گذشت زمان نشان داد که مرز میان علم و شبهعلم آن چنان که در ابتدا مطرح شده بود، شفاف و دقیق نیست. ضمن آن که فرضیههای تجربی که بعداً با آزمونهای مشاهدهمحور تقویت میشوند، خود متکی به مفروضات (یا اصول موضوعه) هستند که اثبات آنها از دایره علم و آزمون تجربی بیرون است. این مفروضات همیشه مشاهدات و فرضیات ما را تحت تاثیر قرار میدهند و بنابراین آزمونهای ما همگی آغشته به دادههایی بیرون از علم تجربی هستند.
با تغییر دادن این مفروضات غیرقابل اثبات، ممکن است فرضیات و در نتیجه دانش دیگری زاده شود. منتها هر دانشی برای آن که بتواند به کاربرد ایمن و سازنده برسد، باید مراحلی را طی کند؛ از جمله آن که مستندسازی شود، چارچوب نظری و محدوده آن مشخص شود و به آزمون درآید. همچنین باید در معرض نقد و داوری منصفانه خبرگان آن حیطه قرار گیرد. همانند آنچه امروز تحت عنوان «پزشکی مبتنی بر شواهد» میشناسیم و توانسته است از بسیاری آسیبها، خطاها و خطرات پیشگیری کند.
البته پژوهشهای نظاممند برای کاربرد ایمن یافتهها ضروری است، ولی ممکن است برخی تکنگاریها، ایدههای بدیع، مشاهدات موردی، حتی رویاها، به کار اکتشافات تصادفی و جهشهای بزرگ در دانش بینجامد که غفلت و رد آنها، بدون آزمودنشان، میتواند جامعه انسانی را از دستاوردهای بعدی محروم کند. بدیهی است که این سخن به آن معنا نیست که بر اساس رویا، یا گزارشهای موردی، ایدهای را به کاربرد انسانی برسانیم. بلکه سخن آن است که تایید یا رد هر سخنی، چه بر اساس آزمونهای تجربی به دست آمده باشد و چه بر اساس مشاهدات شخصی و موردی، بایستی با روش علمی مورد قبول جامعه علمی باشد.
در این میان اهمیت دارد که افرادی که به آزمودن ایدهها، کار بالینی بر اساس ضوابط علمی و پژوهش و مقدم داشتن ایمنی و سلامت بیمار بر منافع شخصی خود باور دارند، راه خود را از افرادی که در پی ایجاد هیاهو، تامین منافع شخصی یا گروهی، یا تقویت تعصبات شخصی خود هستند و یکسره و بیمبنا مراجع دیگر و روشهای دیگر را مردود میدارند، جدا کنند و بر مرزبندی علمی و اخلاقی خود از آنها تاکید کنند.»
اندیشگاه سرو بر این باور است که طرح موضوعات مربوط به فلسفه علم در حوزه سلامت بسیار مبارک و پرثمر است و میتواند سبب نگاهی از بیرون به کار علمی و فنی ما در این حیطه و افزایش خودآگاهی شود.
همانطور که ملاحظه میشود، به نظر میرسد در این سطح از گفتگو تمایز چندانی میان صاحبنظران دو وبینار نباشد. اما این سوال باقی است که چرا در اظهارنظرهای همین افراد در صحنه اجتماع، یا بعضاً از جایگاه مسئولیتهای اجراییای که دارند، اختلافات به شدت بالا میگیرد و لحن و ادبیات بسیار تندتری استفاده میشود؛ چنان که گاه حتی کار به تمسخر و طعنه زدن به دیدگاههای رقیب نیز میرسد؟
از دیدگاه ما، ارایه نظرات در سطح فنی (کاربرد دانش، محدودیتهای آن، حتی بحثهای فلسلفه علم) مفید اما ناکافی است. ما برای رسیدن به بهرهوری بیشتر در نظام سلامت خود، کم کردن هزینهها و استفاده از تمام ظرفیت دانش و فناوریمان، نیاز داریم که همه این بحثها به حیطه اجتماعی و سیاستگذاری، گسترش یابد؛ یعنی درست همان جایی که محل اختلاف و بحثهای تند و داغ است.
این که مطالبات مردم (به عنوان بهرهبرداران نظام سلامت) چیست و چگونه میتوان آن را در جهتی سازنده و بهینه پاسخ گفت؟ این که اولویتبندی و سیاستگذاری پژوهشی ما بر اساس همه عوامل دخیل در آن چطور باید باشد؟ اینکه اقتصاد دارویی متصل به طب سنتی و طب رایج به چه ترتیب و با چه نظارتها و مقرراتی باید مدیریت شود؟ و بسیاری چالشها و ابهامهای دیگر از این جنس که امیدواریم در مباحثات بعدی مد نظر کارشناسان با دیدگاههای مختلف قرار بگیرد.
دکتر رضا ملکزاده (فوقتخصص گوارش، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، معاون (سابق) پژوهشی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی): ویژگیهای شبهعلم و رابطه آن با طب سنتی
اعتقادات یا فعالیتهایی هست که ادعا میشود علمی و واقعی است اما در سنجش ترازهای علمی بطلان آن آشکار میشود. شبهعلم در مناطق و کشورهای مختلف دنیا و در موارد بسیاری توسط برخی صاحبان قدرتهای سیاسی یا اقتصادی حمایت میشود؛ زیرا ادامه حیات شبهعلم در جهت منافع آنهاست. شبهعلم غالباً با ادعاهای متناقض، اغراقآمیز یا ابطالناپذیر، برخورد متعصبانه بجای پاسخگویی سنجیده، عدم آمادگی و همکاری برای ارزیابی ادعاها و عدم وجود روشهای نظاممند هنگام ایجاد فرضیهها مشخص میشود. هر فرضیهای باید یک منطقی داشته باشد. بعضی از افراد سالها کار میکنند که فقط یک فرضیه داشته باشند. ولی این افراد اصلاً فرضیهای ندارند و فعالیتها علیرغم بیاعتبار شدن فرضیهها تداوم دارد.
اطبای قدیم بر اساس دانش طبیعی زمان خود، کلیهی پدیدهها را مشتمل بر چهارعنصر آبوخاک و هوا و باد و آتش میدانستند. آنها چهار عنصر را ارکان اربعه میخواندند و بر اساس آن مزاجها را تعریف می کردند. درحالیکه دانش نوین فیزیک و شیمی؛ انقلابی در شناخت ما از پدیدههای طبیعی ایجاد کرده است و بخش عمدهای از مباحث آن علوم مردود شده است. بر اساس شواهد علمی موجود خیلی از مطالبی که در این کتابها هست، مطالب غیرعلمی است.
ما درواقع یک پزشکی بیشتر نداریم. چیزی به اسم طب سنتی و طب ایرانی نداریم. ما یک پزشکی داریم مثل همه جای دنیا. بله ما میتوانیم در این پزشکیمان آن چیزی که در طب سنتی بوده و ازنظر علمی تأییدشده بیاوریم و ادغام کنیم. ما میتوانیم طب مکمل را به اینها اضافه کنیم. اما همهی اینها باید از بوتهی پژوهش و تحقیقات دقیق عبور کنند و به این اضافه بشوند. بالاخره تنها جایگزین علم، علمي بهتر است. نمیشود چیز دیگری جای علم بگذارید. طب مکمل و جایگزین یک فرصت است برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد فرد فرد بیماران و این رویکردی است که ما باید در پزشکی برای همه داشته باشیم.
آن چیزی که ما در پزشکی جدید نیاز داریم، این است که یک مقدار ارتباطمان را با بیمارانمان بیشتر کنیم. حرف بیمارانمان را گوش بدهیم، وقت بگذاریم. یکی از دلایلی که بعضی وقتها بیماران به طب سنتی پناه میبرند، این است که ما با بیماران بهاندازه کافی حرف نمیزنیم. در طب جدید خیلی مهم است که وقتی از درمانهای ما ناامید میشوند؛ یک همدلی عمیق با همهی بیمارانمان داشته باشیم.
بههرحال ما به میراث پزشکی ایران افتخار میکنیم و باید با روشهای علمی جدید آن را امتحان کنیم و یافتههایش را در طب مدرن ادغام کنیم. متأسفانه آن چیزی که امروزه به اسم طب سنتی هست؛ این نیست. واقعاً ساختار و محتوای درسی در دانشکدهها، بهتمامی موجب اتلاف وقت و سرمایههای مادی و معنوی و تولید علم غیرمفید است. اولین قربانیهای این علم هم همان دانشجوهای PHD هستند که به این رشتهها رفتند. چون درست تربیت نمیشوند و آموزش نمیبینند و آیندهی مبهمی دارند و ما برای آنها همدلمان میسوزد.
در آخر از همه عزیزانی که حرفهای من را میشنوند میخواهم که خطر شبهعلم را جدی و واقعی تلقی کنید. مسئولیت حرفهای و اخلاقی دانشوران هماندیشی و همکاری برای صیانت از کانونهای علمی جامعه و دفاع از حقوق و بهرهمندی از خدمات سلامت و درمان با روشهای علمی و تأییدشده است. ما امروز میتوانیم در ایران بهترین تحقیقات را انجام بدهیم. در بهترین مجلات دنیا صاحب نشر باشیم و دستاورد داشته باشیم. تولیدات به شکلهای مختلف داشته باشیم و آن را به یکچیزی تبدیل کنیم که واقعاً فایده دارد.
ما با آدمهایی که در طب سنتی هستند، بد نیستیم، مشکلی نداریم. ما آنها را نصیحت میکنیم. از آنها خواهش میکنیم که به این موضوعات فکر کنند و بدانند این نه برای خودشان و نه برای مردم ما فایدهای ندارد.
یکی از اهداف بعثت پیامبران تعلیم و روشن کردن چراغ دانش برای زدودن تاریکی جهل و تاریکی خرافات است. این آن کاری است که همهی ما بهعنوان مسلمان باید انجام بدهیم.
دکتر شعبانی (متخصص روانپزشکی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران) : طب مبتنی بر شواهد در پزشکی امروز
در معرفی طب مبتنی بر شواهد میتوان چند ویژگی را برشمرد. طب مبتنی بر شواهد فرآیند جستجو و یافتن سیستماتیک یا نظام مند است. روشی که تکیه آن بر شهود نیست، برمبنای تجربه شخصی غیر نظام مند بالینی هم نیست. براساس نظر افراد مقتدر علمی هم نیست. برمبنای مکانیسم یا پاتو فیزیولوژی بیماریها هم نیست. طب مبتنی بر شواهد به این معناسب که نمیتوانیم بر «مدت» اطلاعاتی که داریم تکیه کنیم و بگوییم مثلاً چون هزار سال به همین شکل فکر کردیم حتماً همین حرف درست است. این روش مبتنی بر هیجان سخنرانی و سخنوری یا تعصب هم نیست، تلاش دارد سو گیری هم نداشته باشد. طب مبتنی بر شواهد توضیح عینی رویدادهای طبیعی است به شکلی قابل تکرار و با ارائه به شکل قابل سنجش.
طب مبتنی بر شواهد را دارای سه جزء اصلی دانستهاند: خبرگی، تجربه بالینی و ویژگی های فردی بیمار. آن چیزی که این طب را متمایز میکند استفاده از «بهترین شواهد در دسترس» است، کسی که درمان میکند باید تمام تلاش خود را بکند که به بهترین شواهد دسترسی پیدا کند.
البته این مهم است که به خاطر محدودیت این شواهد ممکن است در مورد همه بیماران صدق نکند و اینکه استثنائات زیادی در بالین وجود دارد. بنابراین حتما باید ویژگی های فردی بیمار را هنگام استفاده از این شواهد در نظر بگیرد و در واقع از آن اطلاعاتی که در در ادبیات موضوع وجود دارد، باید برداشت و قضاوت بالینی داشته باشد.
مطالعات در دهه های اخیر توصیه کردهاند کسانی که به این نپیوستند بپیوندند. حتی مطالعه شده و دیده شده که بخش قابل توجهی از خطاهای پزشکی اتفاق میافتد که پزشک از شواهد روز اطلاعات کافی ندارد و از بهترین شیوه درمانی که وجود داشته و دردسترس بوده استفاده نکرده این هم شواهد خودش را دارد.
نکته دیگر آن که شواهد طیفی دارند و این طیف را از بهترین شرایط تا بدترین شواهد طبقهبندی میکنند. در بالای سلسله مراتب متا آنالیز یا فراتحلیل و مرورهای نظام مند و بعد راهنماهای بالینی قرار میگیرند که در آنجا خبرهترین افراد آن حوزه باید باهم به اجماع برسند که آیا نتایج این مطالعات قابل استناد است و اینکه هر درمانی در کدام خط قرار میگیرد، و در پایینترین سطوح، مطالعات آزمایشگاهی و حیوانی است که هنوز کار انسانی نشده و فقط فرضیه است، مکانیسم است و چیزهایی که هنوز به کلینیک ورود نکرده و در مرحله بعد هم نظر خبرگان که نظر خبرگان هم ارزش زیادی در این طب ندارد، مگر اینکه تمام این مراحل را بالا برود وقتی به سطح A رسید آن وقت خبرگان وارد عمل میشوند و نتیجهگیری نهایی را انجام میدهند.
اشارهای هم داشته باشم در مورد مطالعهای کیفی که در مورد نظر صاحبنظران طب سنتی انجام شده است. در این مطالعه که توسط دکتر شعله بیگدلی و همکاران در سال ۹۲ انجام شده، آمده که صاحب نظران طب سنتی ما بر این باورند که به کارگیری طب مبتنی بر شواهد در طب سنتی ایران و دانشکده های طب سنتی ضروری است،. در همین مطالعه اشاره شد که منابع این رشته نیاز به تصحیح و به روز شدن دارد و افزودن طب مبتنی بر شواهد به محتوای همه دروس این رشته ضروری است، بنابر این همه عرایضی که خدمتتان عرض کردم به وسیله اساتید طب سنتی ما هم لازم دانسته شده که در این طب رعایت شود.
چند نکته درباره طب سنتی هم وجود دارد؛ از جمله:
«استناد به اهمیت سنت» و بزرگان سده های گذشته طب در ایران؛ خب اینکه سنت مهم است را همه قبول داریم ولی این دلیل بر علمی بودن چیزی نمیشود.
«استناد به لزوم بهره گیری از دانش بومی»، بله ما به دانش بومی احتیاج داریم ولی آیا این به معنی علمی بودن دانش بومی است؟ الزاما نه.
«استناد به تعداد کارآزماییهای بالینی» که تعداد هیچ اهمیتی ندارد و ارزیابی نهایی دادهها باید مورد اجماع خبرگان قرار گیرد.
«استناد به خطر نفوذ افراد بی صلاحیت» و شیاد که بعضی از اساتید طب سنتی اظهار نگرانی میکنند که برای جلوگیری از شیادی برخی در این طب باید به این طب هم در دانشکدهها اهمیت داده شود، درست که باید جلوی کار افراد بی صلاحیت گرفته شود ولی این الزاما به این معنی نیست که هرکسی که صلاحیت دارد حرفهایش علمی است،
«استناد به جایگاه و داشتن دفتر در وزارت بهداشت،» که این هم به معنی علمی بودن حرف نیست.
«استناد به توصیه های سازمان جهانی بهداشت» درمورد ادغام طب سنتی در طب مدرن، این هم به معنی علمی بودن استدلال نیست و من بعید میدانم سازمان جهانی بهداشت هیچ جایی اعلام کرده باشد که نتایج غیرعلمی و غیر مبتنی بر شواهد مورد تاکید WHO است.
«احترام به خواست مطالبه مردم»، بله نظر مردم بسیار محترم است ولی الزاما بر اساس رای گیری عمومی علمی بودن موضوعی تایید نمیشود.
«پرهیز از تفرقه در میان پزشکان در دوران همه گیری کوید» هم در نامهای گفته شد که اتفاقا این در دوران همهگیری کوید هست که نگرانی ما بیشتر شد، به خاطر اینکه توصیه های غیرعلمی باعث بی اعتمادی جمعی از مردم به سازمانهای رسمی علمی شد.
در آخر چند پرسش کلیدی مطرح میکنم که انشاالله در برنامه های آینده با حضور اساتید دیگر بتوانیم به آنها بپردازیم:
آیا توصیههای سنتی پزشکی مبتنی بر شواهدند؟ آیا جایگاه توصیه های سنتی پزشکی در میان سایر مداخلات تعیین شده است (برمبنای سلسله مراتبی که عرض کردم)؟ آیا اینها از بهترین مداخلات هستند؟ در واقع باید از بهترین مداخلات باشند تا ما آنها را تجویز کنیم. آیا محدودیتهایشان مشخص شده؟ آیا در تطابق با سایر دانستههای کنونی هستند؟ آیا دارای مکانیسمی منطقی برای کارکرد خود هستند؟ و نهایت اینکه آیا مورد پذیرش جامعه علمی هستند یا نه؟ جامعه علمی باید تعیین کند که هر توصیه ای و هر یافته ای نهایتاً مورد قبول هست یا نه.
امیدوارم جامعه علمی ایران روزی قدرتی داشته باشد که بتواند بدون هراس و بدون فشار و در محیطی امن با قدرت صحبت کند و بتواند در آینده کشور تاثیرگذار باشد و تبعاتش به مردم عزیزمان برسد.
دکتر بابک زمانی (متخصص مغز و اعصاب، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران): تبارشناسی تصورات پزشکی
میخواهم به یک ترمینولوژی به اسم «روانکاوی معرفت عینی» اشارهکنم. این اصطلاح به تأثیر ارزشهای ناخودآگاه بر معرفت تجربی و عینی ما اشاره میکند.
در روانکاوی معرفت عینی ابتدائاً باید از گاستون باشلار و اصطلاح روانکاوی آتش در کتاب اصلی او صحبت کرد. وقتی برای پدیدهی کاملاً ساده و بدوی مثل آتش چنین روانکاویای متصور باشد دربارهی بقیهی دانستههای پیچیدهی ما قضیه معلوم است. معلوم میشود که قرنها رمز پردازی پیرامون آتش که گاه بسیار زیبا بوده است و پرنده خیال را پیرامون یک مسئله سادهی فیزیکی پرواز داده است تا چه حد بیپایه بوده است.
این پیش دانستهها که حتی عینیت سادهای مثل آتش را هم شامل میشود به شکل مانعی درراه نگرش عینی و تحقیقات علمی درمیآید یعنی اینکه ما به شکل اجتنابناپذیری بسیاری از چیزها را قبل از زمانی که میتوان دانست متأسفانه میدانیم و توجه نمیکنیم که اینها را از کجا میدانیم.
باشلار از روانکاوی آتش صحبت میکند. و جالب این است که ما هم میخواهیم از روانکاوی گرمی و سردی [مزاجشناسی] صحبت کنیم. این تقارن شاید به دلیل جامعیت و قدمت مفهوم گرما در فرهنگهای هندواروپایی و البته ایرانی باشد.
میبینیم که این اسطورههای اولیه از آسیا و اروپا درواقع ریشههای مشترکی دارند. در طب مدرن هم نمادها و الگوهای دیرین دوباره در تئوریهای جدید سربر میآورند. مثل اسطوره «تلفیق مطلق» و «بازگشت بهسلامت نخستین» که نام «ارتوپدی» هم از همین اسطوره گرفتهشده است. که به معنای آن است که انگار درخت کجی را صاف کنیم.
یک نمونه بارز دیگر از این اسطوره، درآوردن گلوله و ترکش و پاک شدن بیمار است. یکی دیگر پاک کردن سینوسها با آنتیبیوتیک است. اسطوره دیگری که از این هست باز کردن دریچه قفسه سینه با برداشتن دنده گردنی در بیماری خیالی TOS هست.
طب مدرن به معنای فاصله گرفتن از ذهنیات و دست یافتن به عینیت جمعی و واقعاً موجود است که تنها از طریق طب بر مبنای شاهد به دست میآید. کنکاش در این ریشهها و رفتن به منشأ این بیخردیها ما را در تکیهبر طب بر مبنای شاهد مصممتر میکند و سرنخهایی که از این افسانهها در اذهان همه ما وجود دارد به همه ما نشان میدهد این نگاه انتقادی هیچگاه نباید باعث پناه بردن به چیزی که تنها رگههایی از افسانه دارد، و به چیزی که بهجز افسانه هیچچیز دیگری نیست، بشود. و این البته تراژدی مدرنیته در فرهنگ ماست در دهههای اخیر گاهی با نقد مدرنیته به گذشتهها پناه میبریم.
باستانشناسی ایدهها و تبارشناسی تصورات پزشکی یک شاخه مهم در فلسفه علم است که ما کار چندانی بخصوص در شرایط بومی خودمان انجام ندادیم این شیوه به اسطورههای ریشههای تفکری غیرعقلانی میپردازد. اصل این ایده از فوکو و از کتاب «تولد درمانگاه» او گرفته شده است. فوکو بازپرس سخت بین دانستههای ماست. او پدرجد طب بر مبنای شاهد است. او به دنبال ذرات حلول یافته تخیلات در طب مدرن است.
در بحث چندگانگی فرهنگی؛ برخی از مدافعان طب سنتی بهسادگی اعجابآوری ادعا میکنند که بنیان طب در اروپا بوده است و ما مدعی طبی دیگر هستیم. آنقدر ناپخته و خام که گویی هیچ اطلاعی از بحثهایی که در این زمینه وجود دارد ندارند.
گویندگان این مطالب حتی توجه نمیکنند که اتفاقاً این دوگانگی هم بخشی از جنبههای نامطلوب فرهنگ وارداتی است. اشاره میکنم به ادوارد سعید و نظریه شرقشناسی ایشان. اساساً شرقشناسی و توجه به شرق نوعی مفهوم غربی است. قرنهاست که تمدن اروپایی خود را در مقابل تمدن شرقی تعریف میکند این «دیگربودگی» که گاه به شکل اغراقآمیز مقابله هم میکند، بزرگترین نیاز تمدن غربی برای برآمدن و فراهم کردن احساس بهتر برای خود است. راستی چرا ما باید این نقشی را که انسان غربی برای منافع خودش ایجاد کرده ایفا کنیم؟
استادان بزرگ امروز ما و بنیانگذاران طب مدرن ما کوچکترین تساهلی نسبت به دانستههای خود روا نمیدانند. بدنه اصلی پزشکان جوان ما از روشنبینترین و پراستعدادترین جوامع پزشکی دنیا هستند. که نهتنها دانشکدههای داخل کشور، بلکه بسیاری از دانشکدههای خارج از کشور هم شاهد پویایی و تلاش آنها، علیرغم همه مشکلات، هستند. عقلگریزی نخواهد توانست کوچکترین خدشهای بر این ریسمان محکم که اکثریت جامعه دانشگاهی ما را تشکیل میدهد وارد کند.
دکتر مهرداد کریمی (متخصص طب سنتی):
مکاتب طب یکی نیست. مکاتب طبی مختلف وجود دارد که همگی حق حیات دارند و با روش علمی یقیناً باید آنچه از قدیم بوده، آزموده شود. در متون روم قدیم هم این سرلوحه کار طبیب این بوده است که نباید به بیمار آسیب برساند و این که باید از دارویی استفاده کند که اثربخشی داشته باشد. این یعنی بنیان روش علمی که از قدیم همین بوده و چیز جدیدی نیست.
اما در بحث شبهعلم باید گفت ابتدا فکر میکردند شبه علم مرز مشخصی دارد. اما دیگر این جستار به آن صورت باز نیست. در سخنرانیهای قبلی گفتهام که بخشی از بحث مربوط به علم و شبهعلم، مربوط به فلسفهی علم پوزیتیویستی است. وقتی در پایگاههای اطلاعاتی جستجو کنید، مقالاتی میبینید که در رشتههای طب مکمل دو رشته هامیوپاتی و روانشناسی/ روانپزشکی مورد هجمه قرار میگیرد. یعنی مقالات بسیاری دارید که به روانشناسی و روانپزشکی حمله کرده است با این سلاح که اینها درواقع علم نیستند. معمولاً در اولین فصلهای کتابهای مرجع در حیطه طب، اختصاص دارد به اینکه قصهی روانشناسی و روانپزشکی ازلحاظ علم و شبهعلم به چه صورت است.
الآن که زمانه، زمان تقطیع کلام است؛ من از همینجا اعلام میکنم ازنظر شخص من، روانشناسی و روانپزشکی قابل کاربرد و علمی است و قابلستایش است. گرچه کسانی که در حیطه فلسفه علم هستند با یک سری معیارها این دو رشته را که یک ماهیت یکسان دارند؛ زیر تیغ شبهعلم میبرند و این کار ازنظر من و همکارانم بههیچوجه درست نیست.
تفکیک علم و شبهعلم از مسائل مهم دنیای علم است. در چند دهه اخیر با ظهور مجدد طبهای مکمل و جایگزین در دنیای پزشکی هم بهخصوص برای سیاستگذاران بهداشت دوباره مطرح شد که چه رویکردی بایستی نسبت به طبهای مکمل و جایگزین داشت. به طوری که در بعضی مقالات میبینیم در دستگاههای پزشکی در انگلستان به این موضوع توجه شد و سعی کردند طبهای مکمل را ردهبندی کنند. یعنی کاملاً متوجه بودهاند که طبهای مکمل ردهبندی مختلفی دارند و ازنظر ماهیت یکسان نیستند. در طبهای مکمل، بعضی مکاتب طبی مثل طب سنتی یا طب هندی، طب چینی کاملاً متفاوت با متدی مثل رفلکسوتراپی یا روشهای همراه با منشهای تغذیه ویتامینوس و چنین مواردی هستند و در یک رده قرار نمیگیرند.
چند معیار درباره شبهعلم گفته شده است و به استناد آنها آن را مردود میدانند. این معیارها شامل: قدمت، تغییرناپذیری، فقدان روششناسی، آزمونناپذیری و فقدان عقلانیت هستند.
من در صحبت خودم آنها را یکی یکی باز میکنم و مصداقیت آن را در طب سنتی آکادمیک نشان میدهم. البته ما در مورد مدعیانی که هاریسونسوزی راه انداختند صحبت نمیکنیم. بلکه در مورد طب سنتی به عنوان یک طب مکمل یا جایگزین که من و همکاران دانشگاهیام به آن باور داریم.
در مورد قدمت؛ هر بحث که قدمت داشته باشد لزوماً باطل نیست. طب سنتی تغییرپذیر و پویاست. روششناسی خاص خود را دارد، آزمونپذیر است و روی آن در طول تاریخ و همین حالا آزمونهای مختلف انجام شده است. و عقلانیت هم دارد.
فرضیههای طب سنتی انکارناپذیر نیستند و باطل شدنی هستند. رازی سردمدار جریانی است که شک میکند به پیشینیانش یعنی جالینوس. رازی کتاب الشکوک را می نویسد و نمونه بارز این است که در عین احترام به گذشتگان، نظرات آنها را رد میکند. این حقیقت مبتنی بر تجربهگرایی و آزمون مندی حکمای طب سنتی ایران است. پس طب سنتی تغییرناپذیر نیست
- میگویند رفتار افراد منتسب به شبهعلم، غیرعلمی است و به سمت کار در انزوا میرود. در پستو برای خودش یک کارهایی میکند که معلوم نیست چهکاری میکند. ادعایی عرضه میکند، اما آن را در معرض داوری قرار نمیدهد. اما معلوم است در رفتار آکادمیکی که ما در طبهای ایرانی در این مدت داشتهایم و طبهای دیگر مثل طب چینی، و آیورودا در محیطهای آکادمیک همهچیز کاملاً عیان و د رمعرض نقد و داوری است و بنابراین ماهیت علمی دارد.
- گاهی ایراد گرفته شده که چرا بر تکنگاری تجربههای شخصی تکیه میشود. ما میدانیم که کیس ریپورت (گزارش موردی) و کیس سریز (گزارش سری بیماران) ارزش دارد و مبتنی بر ارزش فردی است که ایده را مطرح کرده است. صرفاً اعتبار مطلب را میخواهیم به خاطر تجربهاش به یک فرد بدهیم. حتی اگر بخواهیم تأکید کنیم استناد به این سطح شواهد [برای تشخیص یا درمان] ازنظر ما غلط است؛ ولی حکایتی است که میتواند آغازگر بسیاری از پژوهشهای بعدی باشد که جزء دستاوردهای بشری باشد. مثلاً درباره دارویی که از گیاه کانابیس برای MS یا برای درد بیماران سرطانی تهیه شده است. آن اولین مقالهای که برای MS بود صرفاً بر اساس شواهد موجود از دو بیمار بود. یعنی پزشکی مشاهده کرده بود که بیماری معتاد هم بوده ماریجوآنا استفاده کرده است. درواقع یک نفر یک تکنگاری شخصی کرده است تا اینکه منجر به پژوهشهای بعدی و این نتایج شده است.
- گفته میشود صرفاً اکتشافات و مطالب در حوزه علم نظاممند است. البته باید نظاممند را تعریف کرد ولی حکایت اکتشافات تصادفی علم زیاد است. اینیک ماه اخیر که سالگرد [کشف پنیسیلین توسط] فلمینگ بود که از جمله اکتشافات تصادفی علمی است. حکایت کشف حلقه بنزنی [در رویا] که همنسلهای من در کتاب شیمی خوانده و میدانند. از این موارد خیلی زیاد است.
توسل به اساطیر و افسانه. توسل به تفسیرهای از پیش تعیینشده توسل به شباهتهای جعلی هم از این جملهاند. که این بخصوص آخری توسل به شباهتهای جعلی هم یکی از مسائل جدی است مثلاً عدهای توی بحث ارکان در هر چیز عدد 4 میبینند و فوراً آن را به ارکان مرتبط میکنند. این کار ازنظر کسانی که طب سنتی را میدانند و خواندهاند و آکادمیک هستند، به طور جدی رد شده است.
در پایان تمام پزشکان و دانشجویان پزشکی را دعوت میکنم به اینکه طبهای مکمل را بیاموزند. چرا که در این قرن کسی میتواند درمانگر قویتری باشد که با رعایت اصول علمی با رعایت اثربخشی و همچنین ایمنی، بتواند ابزار بیشتری برای درمانگری در اختیار داشته باشد. هیچ طبی حتی طب سنتی ایران و سایر مکاتب طبی موجود صد درصد نیست و بنابراین هیچ پارادایمی نمیتواند ادعا کند که من میتوانم تمام بیماران را درمان کنم. با دانستن طبهای مختلف و بهکارگیری طبهای مختلف میتوانیم به بدنه اصلی دانش دست یابیم.
دکتر مهدی گلشنی(دکترای فیزیک، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف / گروه فلسفه علم) :
در مورد مغالطاتی و اشتباهاتی که در مورد طب سنتی صورت میگیرد از اینجا شروع میکنم که در شروع علم جدید یک مکتبی بعد از صدسال بعد از نیوتن یعنی تقریباً از شروع قرن هجدهم. مکتبی رایج شد که فقط اعتبار را برای چیزهای حاصل از حواس ما قائل بود و به دنبال آن کمکم پوزیتیویسم حاکم شد که میگفت هر چیزی از طریق حواس به دست بیاید اعتبار دارد والا اعتباری ندارد. این با ظهور داروین و فروید تقویت شد تا نیمه اول قرن بیستم هم همین دیدگاه حاکم بود. نظریه کوانتوم هم که آمد حاکم شد آنهم همین دیدگاه را داشت. و ان هم کمک کرد. ولی در نیمه اول قرن بیستم پوپر آمد و یک مسئلهای را مطرح کرد گفت: دانش بشری را به دو بخش تقسیم میکنم علمی و غیرعلمی آن چیزی که بشود ابطالپذیر باشد اسمش را گذاشت علمی. غیرعلمی را شامل دو بخش دانست یک غیرعلمی قابلقبول مثل فلسفه و اخلاق و یک غیرعلمی غیرقابلقبول که اسمش را گذاشت شبهعلم. متأسفانه در محیط ما آمدند همین الفاظ را تکرار میکنند در محیطهای فیزیک مثلاً و غیره فلسفه را قبول ندارند اخلاق را اصلاً بهعنوان اصل نمیگیرند درصورتیکه پوپر آمد این تقسیمبندی را کرد هم برای فلسفه شأن قائل شد هم برای اخلاق. ما امروز میبینیم که بعضی اشخاص در محیط ما حوزههای بسیار خاصی را علمی میدانند و بقیه را شبهعلمی [و در نتیجه مردود] میدانند.
در اینجا اولین سؤالی که مطرح میشود این است که معیار علمی و شبهعلمی بودن چیست؟ آیا ادعای شبهعلمی بودن طب سنتی درست است؟ معنای طب اسلامی چه میتواند باشد؟
اول از همه علم فارغ از مفروضات غیرعلمی یا مفروضات متافیزیکی نیست. در نیمه دوم قرن بیستم یعنی بعد از جنگ جهانی دوم هم یک تحولی در فلاسفه، فیلسوفان علم و دانشمندان فیزیک پیدا شد. این که مجموعهای از آزمایشها هیچوقت یک نظریه را قطعی نمیکند. یعنی ما ممکن است پنجاهتا آزمایش داشته باشیم بیایم یک نظریه بسازیم که بیاید این پنجاهتا آزمایش را توضیح بدهد. حرف فلاسفهی علم که انیشتین خیلی زودتر چهل پنجاه سال قبلش گفته بود این است که ما هیچوقت یک نظریه را قطعی نمیدانیم. آخر قرن بیستم هم فاینمن هم که از بزرگترین فیزیکدانهای قرن بیستم بود همین را گفت.
در اواخر قرن بیستم و در ده سال اخیر یک تحول مهمی رخداده است که متأسفانه به محیطهای علمی چه دانشکدههای علوم چه پزشکی و غیره این تحول منعکس نشده است. و آن این که به چیزی که انیشتین اول قرن بیستم گفته بود رسیدند. این که فلسفه نقش مهمی در علم ایفا میکند به این معنا که شما هیچ نظریهای ندارید که فارغ از مفروضات غیرعلمی باشد، مفروضاتی که از خود علم گرفته نشده است. ما وقتی داریم کار فیزیک میکنیم یا زیستشناسی میکنیم یا غیره فرض میکنیم «طبیعت را میشود شناخت»، فرض میکنیم که «طبیعت را میشود به زبان ریاضی توضیح داد.» اینها مفروضات فوقعلمی هستند.
معلوم شد که هیچ علمی فارغ از مفروضات فوق علمی نیست. این برای دانشکدههای علوم و پزشکی و غیره ما جا نیافتاده است. و همچنان، چنان با قاطعیت از علم محدود خودشان صحبت میکنند که مثلاینکه تمام چیزها را میدانند. یک دیدگاه بسیار جزء نگر دارند و این چیزی است که هایزنبرگ از بزرگترین فیزیکدانان قرن بیستم در مورد آن هشدار داد. گفت جهان را با عینک تخصص خودتان نبینید جهان خیلی وسیعتر از آنی است که تخصص شما میگوید.
جمعبندی انجمن فلاسفه علم درباره شبهعلم این است که نمیتوانند یک مرز قاطع میان علم و شبهعلم بیان کنند. و مرزش مهآلود است و معیارهای تشخیص علم و شبهعلم را باید یک معیارهایی را معین کردند که هر چه بیشتر این معیارها رعایت بشود اطمینانپذیری آن علم بیشتر است.
نکته در این است که وقتی مکانیک انیشتینی و فیزیک کوانتوم آمد، فیزیکدانان مکانیک نیوتون را کامل کنار نگذاشتند. در سطح کلان در سطح ماکروسکوپی و معمولی ما تماماً مدل نیوتونی را به کار میبریم. اما در سطح میکروسکوپی فیزیک کوانتوم و غیره را به کار میبرند.
میگویند «ما اصلاً طب سنتی و مزاج را نمیفهمیم.» باید گفت نظریه کوانتوم که معروفترین نظریهی جهانی است توی تعداد بیشماری از حوزههای علم به کار میرود، هیچ موردی نیست که این نظریه را رد کند، ولی فیزیکدانان طراز اول ادعا کردند که این نظریه بههیچوجه قابلفهم نیست. بههیچوجه! اما چون همهچیز را توجیه میکند، آن را قبول کردند.
اگر شما دلایل و مزاجها را نمیفهمید همین ماجراست. در مورد طب سنتی پیشنهادم این است که دو تا کار بکنید؛ اگر طب سنتی میگوید یا طب ایرانی میگوید فلان جوشانده برای فلان بیماری خوب است، واقعاً چرا نمیروید تحلیل شیمیایی کنید که این جوشانده چه اثری دارد و چطور اثر میگذارد.؟ در مورد بُعد علمی و نظری هم واقعاً بیایید ببینید در سطح ماکروسکوپی این مزاج و غیره را میتوانید دلیلش را درج کنید یا نه.
الآن زمان آن رسیده که دانشگاههای ما یک دیدگاه کلنگر پیدا کنند و حوزههای بینرشتهای راه بیفتد. استفاده از مطالبی که در طب سنتی گفته شده و کار پژوهشی روی آن هم یکی از همین حوزههاست.
اما در مورد عنوان «طب اسلامی» که میگویند دو تا نکته مطرح است. ما صریحاً در اسلام چه در قرآن و چه در احادیث ثقل و متقن -نه هر حدیثی، بلکه آنکه مطمئنیم که درست است- یک مقداری اشارات طبی داریم، ولی توجه داشته باشید که اسلام نیامده که دایره المعارف پزشکی بیرون بدهد. بلکه گفته که خودتان بروید در طبیعت کاوش کنید.
در قرآن آمده که «قل سیروا فیالارض فانظروا کیف بدأ الخلق.» (سوره عنکبوت، آیه 18) این کلمه «سیروا» که در این آیه آمده، یعنی کار تجربی کنید «فانظروا» همین کار نظری، کار نظریهپردازی کنید تا ببینید خداوند چگونه جهان را خلق کرد. پس به عهده ما گذاشتهشده که برویم کشف کنیم.
از طرف دیگر دین مخصوصاً دین اسلام یک سری اشارات بسیار مهم دارد در معرفتشناسی و هستیشناسی که روی کار ما تاثیر دارد. اینکه «همهچیزهای جهان را با حواسمان نمیتوانیم کشف کنیم» اینکه «جهان فقط مادی نیست و جهان غیرمادی هم وجود دارد» و غیره. اینها همان مفروضات فوق علمی هستند که باید در نظریهپردازی شما در نظر گرفته شوند
دکتر کامران باقری لنکرانی ( فوقتخصص گوارش، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، وزیر اسبق بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) :
از مزایای طب ایرانی آن است که این طب میتواند یک ابزار پزشکی شخصیسازیشده یا طب دقیق عمل کند. مزیت دیگر کلنگر بودن است. یعنی نه صرفاً توجه به علایم بیمار و رفع علایم، بلکه ارتقای سلامت و احساس بهبودی و سلامت در فرد. اما طب ایرانی و طب سنتی در حال حاضر دچار آفاتی نیز شده است که باید آنها را به دقت بررسی و رفع کرد.
سالها بود که طب سنتی ما از حالت علمی خودش خارجشده بود و برخلاف گذشته که طب سنتی یک کار دانشگاهی محسوب میشد و اساتیدی داشت که روی آن کار میکردند، این طور شده است که در دوران معاصر با یک عده بهاصطلاح دکتر علفی روبرو شدهایم. از سال 1385 ما دانشکدههای طب سنتی را در کشورمان داریم که یک رویکرد مجدد به نگاه علمی به این سرمایه عظیم بوده است.
متأسفانه ما اینجا احساس عدم نیاز به مستندسازی را در برخی از این دانشکدهها میبینیم یافتههای جدید گاهی توسط فارغالتحصیلان طب سنتی مورداستفاده قرار نمیگیرد. بههرحال دستاوردهای طب رایج قابلانکار نیست و باید به آنها توجه کنیم نمیتوانیم آنها را انکار کنیم نمیتوانیم امروز هم حصبه را با جوشاندههای قدیمی که در بهترین صورت فقط مسکن بودند و مرگومیر بالای 40 درصد را رقم میزدند، استفاده کنیم. ما باید از طب جدید یا به اصطلاح درستتر، طب رایج استفاده کنیم و به دستاوردهای آن بیتوجه نباشیم.
همچنین باید به محدودیتهای آنچه در طب سنتی و ایرانی داریم واقف باشیم. بههرحال ما ادعایی در مورد درمان برخی بیماریها در طب قدیم نداشتیم. و الان هم نباید ادعای بیخودی بکنیم و از آنطرف هم نباید موضوعات جدید را بهزور در چهارچوبهای قدیم بگنجانیم. ممکن است یک مواردی در قدیم رویش کار نشده باشد و یا پیدا کردن موضوع مرتبط به این آسانی نباشد. همه اینها باید در نظر گرفته شود.
آفت دیگری که ما متأسفانه در طب سنتی و طب ایرانی با آن روبرو شدیم، فنآوریمحور شدن در برخی موارد است. اینهمه تجویز حجامت اینهمه تجویز کارهایی که بهنوعی کار فنآوری است، آمده و جای حرف زدن با بیمار، توجه دقیق به مشکلاتش و پس از آن داروی مناسب دادن را گرفته است. این آفتی است که متاسفانه الان در طب رایج هم وجود دارد. گاه مشاهده میشود که به دنبال روشهای پولسازی در پزشکی بودیم این متأسفانه در طب ایرانی هم دارد اتفاق میافتد بحث تعارض منافعی که آنجا داشتیم اینجا هم دارد بروز میکند و باید به آن توجه کنیم.
به نظر میرسد با تدوین روششناسی دقیق برای تحقیق در طب ایرانی میتوانیم طب ایرانی را مبنای طب دقیق یا طب شخصیسازیشده و طب دقیق قرار بدهیم باید تلاش کنیم یافتههای طب ایرانی با بیان علمی در دنیا معرفی کنیم این نگاه کلنگر بهسلامت و درعینحال بحث فرد محور بودن یعنی هر فرد یک بیمار جدا هست و باید نیازهایش را شناخت، مزاج او را شناخت و متناسب با آن درمان را انتخاب کرد. باید از منابع قدیم آن ایدهها را استخراجکنیم و بعد آنها را مستند کنیم. موضوعشناسی و همگرایی با طب رایج را هم دنبال کنیم و مبارزه با آفات را هم فراموش نکنیم.
امیدوارم که این همایش و امثال آن بتواند به ما کمک کند که از طب ایرانی و طب سنتی خودمان بتوانیم بهعنوان یک ابزار ارتقاء سلامت مردممان استفاده کنیم.
اندیشگاه سرو - فرنوش صفویفر و مهشید چایچی