حکایت جیب خالی بیمه و محاسبات بیپایه!
ایمان و سهند احمدی دو برادر هستند. ایمان در زمینهی انرژی و سهند در رشتهی مکانیک تحصیل کرده است. آنها در سال 1389 شرکتی تأسیس کردند تا در زمینهی انرژی فعالیت کنند. یکی از پروژههای بزرگی که به آنها پیشنهاد شد، در زمینهی انتقال فناوری نیروگاههای بادی بود. در این کار، پنج شرکت در تولید برق صد مگاواتی با یکدیگر همراهی میکردند. شرکت پیشتازان هم پیشنهاد را قبول کرد و به آنها پیوست. اما طولی نکشید که آن پروژه از نظر اقتصادی شکست خورد و شرکت پیشتازان دچار زیان شد. این ضرر باعث شد اساسنامهی شرکت پیشتازان را در سال 1392 تغییر دهند و حوزهی کاری شرکت را بهصورت مشخص بر مبنای فناوریهای هوایی تعریف کنند.
در سال 1393، شرکت پیشتازان بهواسطه سابقه و توانایی کارمندان خود، با پروژهی تعمیر قطعات هواپیماهای غیرنظامی کار را آغاز کرد. اولین پروژه تعمیر بعضی قطعات یک هواپیما بود. پسازاینکه تعمیرات را بهتدریج و با دقت انجام دادند، نوبت به تستهای مختلف برای ارزیابی میزان موفقیت در کار رسید. با تستهای متعدد و بالأخره با پرواز هواپیما، تعمیر آن با موفقیت به پایان رسید و تأیید شد. آنها در سال 1394 نیز تعمیر قطعاتی از پنج فروند هواپیما را انجام دادند.
ماجراهای بیمهی شرکت از سال 1393 پررنگ شد. در همان سال، از تأمین اجتماعی برای حسابرسی به شرکت آمدند. در بیشتر قراردادهای پیشتازان، کارفرما تأیید کرده بود که 55 درصد هزینههای پروژه مربوط به تجهیزات است. بااینحال، بازهم تأمین اجتماعی موقع حسابرسی بالاترین میزان ضریب بیمه را بر مبلغ قرارداد اعمال کرد. در نهایت، شرکت صد میلیون تومان جریمه شد. به پیشنهاد مدیر مالی شرکت، به مبلغ جریمه اعتراض کردند. این اعتراض باعث شد تا جریمه به پنجاه میلیون تومان کاهش پیدا کند. پسازآن، در هیئت بدوی بر اساس مستنداتی که ارائه کردند، مبلغ را به 45 میلیون تومان رساندند. بااینکه مبلغ در حد قابلملاحظهای کاهش یافته بود، آنها تصمیم گرفتند بهاتفاق کارفرما در هیئت تجدیدنظر هم شرکت کنند. نتیجه این بود که جریمه باز هم تا 29 میلیون تومان کاهش پیدا کرد.
در همین جلسهها وقتی مدیران شرکت به مبلغ اعتراض میکردند، جوابهایی از مسئولان تأمین اجتماعی دریافت میکردند که باعث تعجب آنها بود. یکی از آنها به ایمان گفت: «جریمهها حقالناس است و اگر پرداخت نشود، دزدی از اموال عمومی محسوب میشود.» ایمان متوجه شد که قصد دارند فضایی ایجاد کنند که شرکت از پیگیری منصرف شود. از آنها پرسید: «اگر حقالناس است، چرا موارد قبلی بخشیده شده است؟» هیچکس پاسخی نداشت. کارشناس مسئول بخش درآمد میگفت: «بههرحال، بیمه باید از پس هزینههای چهل میلیون تحت پوشش خودش بربیاید. بهخاطر طلبهایی که بیمه از دولت دارد، حساب بیمه خالی شده است.» ایمان با خود فکر میکرد: «یعنی باید بدهیهای دولت را از کسانی بگیرید که خودشان بهزحمت پول درمیآورند؟! این یک دور باطل است که دود آن فقط در چشم توسعهی کشور میرود. دلیل مناسبی هم برای برخورد سختگیرانه و غیرمنعطف با شرکتهایی نیست که بهدشواری حیات خود را حفظ کردهاند.»
یکی دیگر از مواردی که در حسابرسی بیمه به آن ایراد گرفتند، این بود که طبق مستندات، برای یکی از کارمندهای شرکت که از ابتدا با آنها کار میکرد، حق بیمه رد نشده بود. ایمان و سهند پیگیر شدند تا بفهمند چه اتفاقی افتاده است. وقتی به تأمین اجتماعی مراجعه کردند، متوجه شدند موضوع مربوط به یکی از کارمندان است که همیشه برای او حق بیمه رد شده است، اما پسوند فامیلی او در ردیف پیمان ثبت نشده بود. اسم، فامیل و کد ملی یکسان بود، فقط در انتهای فامیلی او بخش کوچکی بود که در لیست همکاران از قلم افتاده بود. سهند به مأمور بیمه نشان داد که کد ملی آنها یکسان است، اما مأمور قبول نکرد. برخورد کارشناس بیمه سهند را نگران کرده بود که اگر بیش از این اعتراض کند، مورد غضب شخصی او قرار بگیرد. بابت این قضیه بهصورت روزشمار برای شرکت جریمه رد شد تا زمانی که پسوند را به اسم اضافه کردند. موارد اینچنینی و تجربههای شرکتهایی که به دلیل جریمهها تعطیل شده بودند، باعث شده است که ایمان و سهند آینده شرکت را مبهم تصور کنند و بیش از توسعه دانشی و فنی، مشغول سروکله زدن با تأمین اجتماعی باشند.
اندیشگاه سیاستنگاری ایران
- برای آشنایی با کتاب «درد دل کسبوکارهای مردم با سازمان تامین اجتماعی» بر روی عنوان کتاب کلیک فرمایید.