اهم اظهارات حضار در نشست کافه آینده سی و هفتم با موضوع: «علم، امیدِ تمدن‌ساز» - 02/08/28

 

 

سی‌وهفتمین نشست کافه آینده با موضوع: «علم، امیدِ تمدن‌ساز» با همکاری خانه اندیشه‌ورزان ایران در تاریخ 17مهر 1402 برگزار شد.  

  

🔰 اهم محور اظهارات شرکت‌کنندگان در کافه آینده سی و هفتم: 

 

 

یک نکته مهم این است که ما منابع محدود خود را بین علوم تجربی و علوم انسانی چگونه توزیع کنیم. یک روش این است که ما در کوتاه مدت مثلا ۱۰ سال آینده در زمینه علوم تجربی و مهندسی فقط کپی کنیم تا بتوانیم منابع مالی و انسانی محدود خود را به حوزه‌های علوم انسانی و علوم دینی تخصیص دهیم. زیرا علوم انسانی و علوم دینی را نمی‌توان کپی کرد و باید بر مبنای اصول خودمان این علوم توسعه داده شود. یعنی برای ساخت تمدن مورد نظر اولویت را به علوم انسانی دهیم. البته بعد از این دوره گذار با داشتن منابع لازم در خصوص علوم تجربی هم تولید کننده علم باشیم. بعنوان مثال در حال حاضر ما در حوزه‌های زیست فناوری یا نانوفناوری خیلی هزینه می‌کنیم و به این اندازه در حوزه علوم انسانی هزینه نمی‌کنیم. عمده شرکت‌های دانش بنیان هم در کشور ما کپی می‌کنند و این اصلا چیز بدی نیست. ما باید منابع محدود خود را به سمت علوم انسانی و علوم اجتماعی سوق دهیم تا آن چیزی را که قابل کپی کردن نیست تولید کنیم.

 


 سوال اول این است که منظور ما از تمدن در شعار «علم، امید تمدن‌ساز» کدام تمدن است؟ اگر منظور تمدن غرب است که خیلی از تمدن ترسیم شده توسط دین اسلام فاصله دارد. مثال قرآنی علمی که تمدن ناصحیح درست می‌کند مثال قارون است که با علم خود به ثروت زیادی می‌رسد. اگر منظور تمدن اسلامی است، این تمدن اسلامی مشخصات و خصوصیات علم مورد نظر را مشخص می‌کند. در حدیث مشهور «العلم سلطان» نیز امیرالمونین هدف آن علم را بقای حکومت اسلامی بیان می‌کنند. بنابراین تفکیک علم از غایت آن امکان‌پذیر نیست و علمی که می‌خواهد تمدن اسلامی را بسازد با علمی که هدفش ساخت تمدن غربی است متفاوت است.
بین علم و حکمت هم تفاوت است و در قرآن تاکید و فضیلت زیادی برای حکمت برشمرده شده است.
خلاصه آنکه علم قابلیت ساخت تمدن را دارد اما اینکه چه تمدنی می‌خواهیم بسازیم بسیار مهم است.

 


دوگانه علوم سلطه بنیان و علوم عدالت بنیان وجود دارد. مسیر غرب در ۲۰۰ سال گذشته در جهت علوم سلطه‌بنیان بوده که باعث کمبود منابع طبیعی و غیره بوده است. پیشرفت ما باید بر اساس علوم عدالت بنیان باشد. عدل حلقه میانی بین علم و عمل می‌باشد.علم شناخت و فهم عمیق و همه‌جانبه را تامین می‌کند، عدل طراحی چگونگی عمل را رقم می‌زند تا بتوان بر اساس آن طرح عادلانه را اجرا کرد و ثمرات آن را دید. غایت هوش مصنوعی در علم سلطان‌بنیان برده شدن انسانها در برابر ماشین است. ولی در حوزه علوم عدالت بنیان ما میخواهم از هوش مصنوعی جهت طراحی نظامهای مختلف استفاده کنیم.

نقش دین یکی شناخت کاملتر است و همچنین تعیین چهارچوب نظام عادلانه است.

تعریف ما از تمدن ظهور و بروز فراگیر و نظام‌مند یک فرهنگ است که ابعاد مختلف نیازهای مادی و معنوی یک انسان را پوشش می‌دهد. علم و فناوری لزوما منجر به تمدن نمی‌شود. آن چیزی که تمدن‌ساز است فرهنگ است و علم و دین نقش فرهنگ‌سازی دارد.

 


 

 علم پدیده‌ای است که سرعت حرکت را زیاد می‌کند و قادر به جهت‌دهی نیست. نکته دیگر اینکه در قرآن داریم که علما بیشتر خشوع را در برابر خداوند دارد و به نظر من این باید مبنای تعریف علم باشد و سپس جایگاه علم حاضر بر مبنای میزان ایجاد خشیت در برابر خدا ارزیابی شود.


 

 مسیر حرکت به سوی پیشرفت علمی لزوما یکسان نیست ولی رویکردهای جوامع مختلف می‌تواند مشترک باشد. اگر مسیر را سیر تطور یک جامعه در نظر بگیریم پس هر ملتی مسیر منحصر به فرد خود را خواهد داشت.
با توجه به مفهوم پیشرفت، باید در نظر داشت که پیشرفت با هدف معنا پیدا میکند. هر چقدر به هدف نزدیکتر شویم پیشرفت حاصل می‌شود. اگر بخواهیم پیشرفت یک ملت را با پیشرفت ملت دیگر مقایسه کنیم باید دقت کنیم که آیا اهداف این دو ملت از پیشرفت یکسان است. معیار پیشرفت هم در این مقایسه مهم است. اگر بخواهیم خودمان را با کشورهای پیشرفته دنیا مقایسه کنیم به این معنا است که آن کشور را هدف گرفته‌ایم.
نقش دین در پیشرفت دینی این است که هدف و معیار پیشرفت را تعیین می‌کند. بنابراین علم می‌تواند تمدن ساز باشد اگر هدف و معیار آن درست تبیین شده باشد. به قول شهید مطهری *ایمان جهت می‌دهد و علم سرعت*.


 

تعریف من از علم تقابل بین دانستن و نداستن است نه صرفا چیزی که می‌دانیم یا نمی‌دانیم. هر چیزی را که الان می‌دانیم و در آینده هم می‌توانیم متوجه شویم به نظر من علم است. علم به دو بخش شهود (چیزیهایی که می‌دانیم) و غیب (چیزهایی که نمی‌دانیم) تقیسم می‌شود. به نظر من غیب و شهود یک اندازه است و فقط اطلاعات از بخش غیب به بخش شهود منتقل می‌شود. با این تعریف به این نتیجه می‌رسد که ایران کشوری است که به خیلی نقاط می‌تواند برسد چون مردم ایران به هنرهایی دسترسی دارند که در دنیا به فراموشی سپرده شده است. مانند هنرهای دستی ما، یا فناروی آسیاب آبی یا بادی. ولی علاوه بر آنکه نباید داشته‌های خود را فراموش کنیم باید به دانسته‌های خود نیز بیفزاییم.
ما در تمدن‌سازی اولویت‌بندی نکرده‌ایم. ما در فکر ساخت تمدن هستیم ولی مشکلات بزرگی مانند مشکل آب و غیره را فراموش کرده‌ایم. این علمی که ما در حال یاد‌گیری آن هستیم منفعت آن معلوم نیست. به این دلیل که علم ما مبتنی بر تمدن ۳۰۰۰ ساله ما نیست و ما زمان جوانان و نوجوانان را هدر می‌دهیم و ما در علم و تمدن خارجی حل می‌شویم.

 


 در فرآیند تمدن‌سازی ما از شرایط نامطلوب گذشته و حال نگران نمی‌شویم بلکه تمام اسباب و وسایل را طوری آماده می‌کنیم که آینده مطلوب خود را بسازیم. علم و فناوری هم در این روند تمدن‌سازی مهمترین ابزار است چون تمدن رقیب ما از این ابزار بهره می‌برد.

 


 

 فاصله علم تا فناوری در کشور خیلی زیاد است و ما مشکل زیادی در این خصوص داریم. علم بدون محیط زیست فایده‌ای ندارد. موضوع آب و محیط زیست تمدن ما را از بین می‌برد. از این منظر ما آینده بسیار تاریکی پیش رو داریم. علیرغم اینکه ما تمدن غنی و صنایع دستی مهمی داریم، و زیرساختهای مهمی و با ارزشی داریم به دلیل نداشتن اخلاق در حال نابودی محیط زیست و تمدن خود هستیم. دشمن خارجی هم سکوت کرده چون می‌داند خودمان با دست خودمان در حال نابودی تمدن خود هستیم.
ما کارهای زیادی انجام داده‌ایم. ما کار سخت افزاری زیاد انجام داده‌ایم ولی کار نرم‌افزاری مانند آداب معاشرت و غیره انجام نمی‌دهیم. مطالعات اجتماعی ما بسیار کم است. لازم است که ذهن ما همیشه محیط زیستی باشد یعنی کاری که خارجیها انجام می‌دهند ولی ما از آن غافل هستیم.


 

 

علم و دانش و فناوری یک تجربه همگانی است که به وسعت آن افزوده می‌شود. اما برای استفاده از علم باید به اصول اخلاقی شامل تاریخ، آداب، سنت‌ها، رسوم، جمعیت توجه کرده و به آن ماهیت بومی داده شود. جوامع لزوما بر اساس علم و دانش اداره نمی‌شوند و اصول اخلاقی مورد اشاره در این رابطه بسیار مهم است. این حرف اشتباه است که جوامعی که به گذشته خود و اصول خود پایبند بود نتوانسته‌اند به سمت توسعه بروند. کشورهایی که توانسته‌اند فرآیند نوسازی از درون را انجام دهند، هم موفق به حفظ استقلال خود شده اند و هم توانسته اند توسعه را بهتر گسترش دهند.
اگر اصول اخلاقی مورد اشاره رعایت شود می‌توان امید داشت که تمدنی توسط علم ساخته شود.


 

 فناوری مبنای کسب قدرت می‌باشد. با توسعه خرد ابزاری یک سازمان وسیع و قوی برای انجام امور و شکل دادن صورت زندگی شکل بگیرد. با پیوند این روند با نظام سرمایه‌داری سرعت رشد این نظام افزایش پیدا کرده است. در مقابل در حوزه اخلاق ربط اخلاقیات به معنای شیوه زندگی مردم بر مبنای ارزشها با این توسعه خردورزی ابزاری گسسته شده است. در حال حاضر هر عملی مباح است مگر اینکه قانونگذار جلوی آن را بگیرد و رفتارهای غیراخلاقی انتها ندارد. اینکه در ادامه چه بر سر بشر میاید سوال مهمی است و این شیوه توسعه علمی می‌تواند به فجایعی بدتر از جنگ جهانی دوم منجر شود. در حال حاضر چون خرد ابزاری در جهت انباشت سرمایه عمل می‌کند سازوکارهای اخلاقی در برابر آن قدرت خاصی ندارد. بنابراین شاید یک نکته مهم این است که چگونه به پیشرفت علم و فناوری جهت دهیم و آنرا کنترل کنیم.


 

 

ظاهرا از پیشرفت علم یک ترسی ایجاد شده است چون پیشرفت علم انجام شده است اما انتقال فرهنگ با سرعت پیشرفت علم انجام نشده است. ظاهرا کتابهای آموزش و پرورش فقط علم را آموزش می‌دهد اما انتقال فرهنگ را انجام نمی‌دهد. به این دلیل ما به پیشرفت علم با نگاه تدافعی می‌نگریم و این نگاه اشتباه است زیرا ما دینی داریم که می‌تواند تمدن ایجاد کند. با این روش ذهن نوجوانان ما بسته می‌شود زیرا پاسخ همه سوالات داده می‌شود و اجازه سوال جدید به جوانان ما داده نمی‌شود. تمدن‌سازی باید از سال اول ابتدایی انجام شود. از همان سال اول باید از دین و فرهنگ و تمدن خودمان صحبت کنیم.


 

رشد علم و فناوری حجم مشکلات بشر را کم نمی‌کند بلکه شکل مشکلات بشر را تغییر می‌دهد. آن چیزی که حجم مشکلات بشر را کم می‌کند رشد عقلانیت و اخلاق است. منظور از عقلانیت هم در سطح جامعه و هم در سطح حکومت است.
اخلاقی که الان در دنیا تبلیغ می‌شود اخلاق تکاملی است، اخلاق فایده نگارانه که نظریه تکامل از آن اخلاق دفاع می‌کند. اخلاق دینی ‌تعریف بهتر و کاملتری از اخلاق رایج در دنیا ارائه می‌کند. بنابراین علم به تنهایی نمی‌تواند امید تمدن‌ساز باشد مگر آنکه با عقلانیت و اخلاق همراه باشد.


 

لازمه پیشرفت آگاهی پیشرفت فناوری بوده می‌باشد و تا پیشرفت فناوری اتفاق نیفتد علم به معنای آگاهی اتفاق نمی‌افتد و تمدنی هم شکل نمی‌گیرد. حتی می‌توان گفت اگر پیشرفت فناوری نباشد تمدن هم از بین می‌رود. بعنوان مثال در ۲۰۰ سال اخیر تمدن غرب به دلیل پیشرفت فناورانه توانسته بر سایر تمدنها سلطه داشته باشد. یعنی لازمه ساخته شدن تمدن پیشرفت صنعتی است.

 


بزرگترین استعمار غرب در حوزه دانش است. در واقع نمی‌خواهند ما به دانش دسترسی پیدا کنیم چون آن دانش عصای موسی‌ است. کارکرد نهاد دانشگاهها و دانشی ما توهمی بیش نیست. در حال حاضر کارکرد دانشگاه‌های ما بیشتر از آنکه علمی باشد اجتماعی است.


 

امید در کل دنیا مشترک است و همه افراد بشر این کلمه را درک می‌کنند. جوامع پیشرفته در کنار این امید یک آرزو هم قرار داده‌اند و اگر برای نسل جوان یک آرزو هم تعریف شود چشم‌انداز زیبایی ایجاد می‌شود. جوان برای رسیدن به آرزوها راه‌کار نیاز دارد و علم می‌تواند این رهکارها را فراهم کند. اخلاق هم باید در کنار علم باشد زیرا در صورت نبودن اخلاق آرزوها محقق نمی‌شود. وقتی آرزو در جامعه ترویج داده شود باعث انسان‌سازی می‌گردد.


 

 

علم در فرهنگهای مختلف تعریف متفاوتی دارد و جوامع مختلف مسیر یکسانی طی نمی‌کنند. ابزارهای شناخت در اسلام عقل، وحی و تجربه است. اگر هر یک از این مولفه‌ها را تقویت کنیم و دیگر مولفه‌های شناخت را فراموش کنیم به مشکل خواهیم خورد. لازم است جهت ساخت تمدن ما این وسیله شناخت را به هم پیش ببریم. دین حدود اخلاقی پیشرفت علمی را هم مشخص می‌کند.
در بحث تمدن دو موضوع مهم است. یکی شناخت عمومی مردم ودیگر افراد تمدن ساز. یکی از دلایل عقب ماندگی ما این است که شناخت عمومی مردم به تدریج کاهش پیدا کرده است. یعنی دغدغه‌های فردی بر صحبتهای تمدن‌ساز غلبه کرد. افراد تمدن‌ساز هم باید صرف‌نظر از اقبال عمومی یا اتهامات وارده فعالیت تمدن‌سازانه خود را انجام دهند


 

وقتی سخن از تمدن اسلامی می‌کنیم، از کدام نگاه دینی سخن می‌گوییم؟ از نگاهی که فارابی و ابن‌سینا مبلغ آن هستند، یا نگاه دیگری که به‌تکفیر آن‌ها منجر شده‌است. مشخصا اگر ما نتوانیم تضادی که از حدودِ هزارسال قبل در درون جامعه‌ی ایرانی به صورت حکم تکفیر بوعلی و فارابی، یا ... خود را نشان داده‌است حل کنیم، آیا خواهیم توانست تمدن ایرانی-اسلامی را زنده کنیم؟ یا این‌که عملا نسخه‌ای از تمدن فعلی غربی را خواهیم ساخت، که تنها عنوان ایرانی-اسلامی خواهد داشت؟
دقت کنید، تکرار تمدن فعلی غرب، لطف خاصی هم به جامعه‌ی بشری نیست. چیزی که اتفاقا می‌تواند فضای تنفس تازه‌ای ایجاد کند، بازسازی تمدن بشری برمبنای ارزش‌های اسلامی-ایرانی است. برای این‌که تنها احساسی از فرق میان این‌دو داشته باشیم، می‌توانید دوساعت وقت بگذارید و باحوصله در میدان نقش‌جهان اصفهان قدم بزنید. این را با گردشی در زیر برج آزادی، یا هریک از سازه‌های مدرنی که در جامعه‌ی ایرانی بسیار یافت می‌شوند، مقایسه کنید. اول امضای تمدن ایرانی اسلامی دارد، و دومی اگر امضایی داشته‌باشد، امضای تمدن غربی است