آیا پیشگیری و درمان باهم در جنگاند؟
در بحران کرونا، شاهد مجادلاتی بین دو گروه از صاحبنظران بودیم:
ازیکطرف اصحاب درمان به بنیه محکم نظام درمان مباهات میکنند، از تختهای مراقبت ویژه گرفته تا تعداد پزشکان متخصص و پرستاران مجرب و احساس وظیفهای که بدنه آنها فراتر از مسئولیت شغلیشان و در حد ایثار همهجانبه داشتند؛ و اصحاب پیشگیری از ظرفیت عظیم شبکه بهداشت و گستردگی آن تا دوردستترین روستاها و شهرهای کوچک گفتند که همگان بر ارزشمندی آن متفقالقول هستند.
در این سالها دیدهایم که بخش درمان، با نگاهی به پیشرفت چشمگیر فناوری در دنیا، در حرکتی روبهجلو و در حال پیشرفت بوده، و از سابقه درخشان نظام مراقبتهای اولیه (یا همان شبکه بهداشت) در کنترل بیماریهای واگیر، مثل آبله و فلج اطفال و کاهش نرخ مرگومیر مادران و غیره نیز آگاهیم.
اما به نظر میرسد که گفتمان درمان و گفتمان پیشگیری در دو مسیر متفاوت پیش میروند. یکی طرف حسابش «بیمار» است، بیماری که چندان نقشی در فرایند کار ندارد و تنها باید بیحرکت روی تخت معاینه یا در تونل امآرآی دراز بکشد، دیگری طرف حسابش با همه «مردم» است که بایستی آموزش ببینند، انتخاب کنند، حواسشان باشد و فعالانه به رفتار بهداشتی (مثل کنترل تغذیه، پوشیدن ماسک و مانند آنها) روی آورند. در یکی اقتدار تنها به دست متخصصان (عمدتاً پزشکان) است و در دیگری، همکاری بین بخشی و اصلاح در متغیرهای اجتماعی و سیاستها و متقاعد کردن سیاستگذاران نیز اهمیت دارد.
سؤال اینجاست که نسبت این دو بخش با یکدیگر چیست؟ آیا این دو باهم در تعارض هستند و هریک باید برای به دست آوردن اولویت در نظام سلامت ما با دیگری بجنگد؟ آیا ما باید از بین این دو یکی را انتخاب کنیم؟
واقعیت این است که این دو جزء باید باهم و در ارتباطی انداموار با یکدیگر کار کنند. اگر پیشگیری درست کار نکند، فشار روی کادر درمان افزون از توانش خواهد شد و اگر درمان هم نباشد، تلاشهای بخش پیگیری در نقطه پایانی ابتر میماند.
اما آنچه در عمل مشاهده میکنیم جدایی، گاهی رقابت و جنگ این دو است. درحالیکه همزمان میبینیم هر دو این بخشها برای رساندن ما به هدف یعنی تأمین سلامت جامعه، با دشواریهایی روبهرو هستند و به اصلاحاتی اساسی نیاز دارند.
در بخش درمان، رشد شتابان تخصص گرایی و درمان گرایی با فناوریهای فریبنده و نو به نو، میتواند آفتهایی را از جمله کمرنگ شدن رابطه انسانی بین پزشک و بیمار، نیازهای کاذب مثل جراحیهای زیبایی به همراه داشته باشد. و در بخش پیشگیری نیز میدانیم که برای استفاده از ظرفیت ارزشمند شبکه بهداشت نمیتوان به روشهای پیشین با فناوری و فرهنگ و سطح سواد دهههای قبل اکتفا کرد.
ازاینرو میتوان گفت بخش درمان نیازمند طراحی نهادهای نظارتی بدون تعارض منافع است تا هزینهکرد آن را جهتدهی کند و خدمات آن را در چارچوبهای حرفهای و در راستای نیازهای واقعی همه اقشار جامعه قرار دهد. بخش پیشگیری نیز نیازمند یک بازنگری اساسی است تا بتواند با استفاده از ظرفیت موجود شبکه بهداشت، جان بگیرد و با مردمی کار کند که حالا سطح سوادی بالاتر از سه چهار دهه قبل دارند، از رسانهها بهخصوص رسانههای دیجیتال فعالانهتر استفاده میکنند و نسبت بهحق خود برای سالم ماندن آگاهی و مطالبه گری دارند، تا بتواند به رفتار پیشگیرانه بخواندشان؛ رفتاری که حالا دیگر باید انتخاب خود آنها باشد، نه تحمیلی از جانب حاکمیت و اقتدار نیروی دولت یا پزشک.
شکی نیست که در لایه عملیات درهرحال ناچاریم بسته به منابع موجود، گروه مخاطب و موضوع سلامت مطرح، دست به انتخاب بین پیشگیری و درمان بزنیم؛ اما مهم آن است که نظام بهداشت و درمان در یک کلیت یکپارچه میان این دو ذهنیت با مسائل جامعه مواجه شود.
شاید وقت آن باشد که با درد و داغی که از کرونا دیدهایم، جرئت و شهامت یکپارچه کردن واقعی بهداشت و درمان را پیدا کنیم و دست به بازنگری اساسی در نقش نهاد متولی سلامت جامعه بزنیم. بهجای رقابت میان این دو بخش-بهداشت و درمان- و در اولویت قرار دادن یکی بهجای دیگری، به فکر آن باشیم که چطور میشود دست به اصلاح این دو و استفاده از ظرفیت ارزشمند هر یک از آنها زد.
در نوشتارهای بعدی تلاش میکنیم برخی از جنبههای این بحث را بیشتر باز کنیم.
اندیشگاه سرو - فرنوش صفویفر