✅ ترسیم افق پیشرفت از رهگذر مقابله با رژیم صهیونیستی
پرسشهای محوری:
- ماهیت تخاصمات بین ایران و رژیم صهیونیستی چیست؟
- آیا نسبتی بین پیشرفت یا عقبافتادگی ایران با مساله مقابله با رژیم صهیونیستی وجود دارد؟
- چگونه بر اساس چنین درکی میتوان افقی عینی برای آینده ترسیم نمود؟
انگارههای بنیادین؛ زیربنای هویت، پیشرفت و خیزش تمدنی
در هر جامعهای، مجموعهای از پیشفرضها و باورها، بهتدریج در ناخودآگاه جمعی آن ملت رسوخ میکنند؛ این انگارهها که حاصل میراث تاریخی و تمدنیاند، نهتنها شاکله هویت ملّی را بوجود میآورند، بلکه مرز میان “هموطن” و “دیگری” را نیز ترسیم میکنند. دستگاه ذهنی و فرهنگی حاصل از این باورها، نقشی تعیینکننده در جهتگیری حرکتهای یک اجتماع به سوی خوشبختی ایفا میکند؛ چنانکه ارزشها، انگیزهها، اهداف و حتی مسیر کنشهای یک ملت، عمیقاً در بستر این الگوهای ذهنی و فرهنگی معنا مییابند. توجه به این بنیانهای عمیق، نقطه آغاز هر تحلیل جدی درباره پیشرفت، تحول یا حتی رکود جوامع است؛ چراکه بدون فهم ساختار ذهنی و فرهنگی ملتها، نمیتوان مسیر حرکت آنها را بهدرستی شناخته و برای آینده نسخهای اثربخش تجویز کرد.
هندسه پیشرفت، تمایزها و برخورد تمدنها
اختلافات اساسی میان ملتها، ریشه در رقابت بر سر مفهوم و مسیر پیشرفت و برجستگی تمایزات دارد. با این حال، پیشرفت برای هر ملت معنایی خاص داشته و تحقق پایدار و نهادینه سازی آن منوط به شرایط معینی است. در واقع، پیشرفت زمانی میتواند پایدار و ماندگار باشد که حرکات اصلاحی بر بستر انگارهها و ریشههای عمیق معناگرایانه بنا گذاشته شده باشد، با روح جمعی جامعه پیوند یابد و در عین حال، بتواند ظرفیت پذیرش دستاوردها و ارزشهای نوین را نیز در خود ایجاد کند. با این مقدمه، میتوان دو تفسیر بنیادی برای پیشرفت در میان ملل قائل شد: برخی ملتها، پیشرفت را در قالب سلطه تمدنی و چیرگی بر دیگران تعریف میکنند؛ گروهی دیگر اما، به دنبال ارائه الگویی انسانساز و حیاتبخش برای تمام بشریت هستند. در نتیجه، ملتهایی که در هیچیک از این دو رویکرد جای نمیگیرند، نه نقشآفرین جدی در مسیر تمدنسازی و پیشرفت خواهند بود و نه میتوانند هویت و اراده مستقل خود را حفظ کنند؛ چنین ملتهایی یا صرفاً به نظارهگری منفعل بدل میشوند یا با گذشت زمان، جذب و حلشده در یکی از این دو جریان اصلی خواهند شد.
قطبنمای پیشرفت؛ از خودشناسی تا دشمنشناسی
در مسیر پیشرفت، اصلاح روندها و رسیدن به یک الگوی همه جانبه عامل پیشتازی و موفقیت است لیکن در این اصلاح گری، عموما وجود بادهای مخالف اجتناب ناپذیر بوده و از اینجاست که ضرورت ایستادگی و مقابله معنا پیدا می کند لیکن مقابلهای اثربخش است و منجر به ورود به سطح تحول مثبت می شود که متکی بر شناخت عناصر وجودی جبهه مقابل [بخوانید متخاصم]، کارکردها و آثار آن باشد.
نبرد خیر و شر
مسالهای که این روزها کشور ما با آن مواجه است عبارتست از دفع جریان بدخیم مهاجم و زدودن موانع پیشرفت، یعنی تخاصمات رژیم صهیونیستی و در لایه ای عمیق تر اصل وجود آن! یک طرف، مردمی نجیب ایستاده اند با آرمان توحیدی (نقد بر نشانههای رفتاری میتواند وارد باشد لیکن عمیقترین سطح دینداری مربوط به ترجیحات افراد در شرایط خاص است) و عزم رسیدن به جامعه ای وفادار به ارزش های اصیل انسانی و متعهد به رسالت خود در برابر خالق یکتا (جریان خیر) و در طرف مقابل، شبحی از انسان با آرمان چیرگی بر سایرین و تسخیر حقوق آنها و با تکیه بر ارزشهای جعلی و تفوق طلبانه ایستاده است (جریان شر). ما اعتقاد داریم جریان خیر بایستی درک صحیحی از مولفه های هویتی خود و طرف مقابل داشته باشد تا بتواند رسالت خود را در محو کردن آنچه کانون آشوب در جامعه بشری محسوب می شود، به خوبی ایفا کند. لذا تنها در سایه شناختی صحیح می توان یه طراحی یک افق عینی در غلبه بر جریان شر و نتیجه آن یعنی زدودن موانع بیرونی رشد رسید.
سعادت، در سایه همدلی
آنچه سرنوشت پیشرفت را رقم میزند، تلفیقی از تدبیر هویتی و راهبردی در مواجهه با موانع و تدوین نقشهراهی است که ساختارها و کنشهای اصلاحی را از سطح به ژرفا سوق میدهد و زمینهساز رشد و تحول ماندگار ملّت خواهد بود. لذا تبدیل تهدید به فرصت و نهادینه کردن آن در سایه شناخت خود، دشمن و البته نگاه همسو به مساله بعنوان تهدید مشترک و تعامل بعنوان سرنوشت مشترک است. در این میان همدلی متاثر از عناصر اصیل هویت مشترک، پدیدار میشود و شاید دست خدا را بتوان در آن مشاهده کرد و طبیعتا «یدالله فوق ایدیهم» و این راز حرکت جمعی بسوی سعادت است.
دکترین نظامی درخدمت بحران مشروعیت
طبیعتا هر کشوری برای حفظ نظام و دارایی های اجتماعی خود، یک رشته دستورالعملهایی را بعنوان هادی همه فعالیتهای امنیتی خود طراحی و تعبیه میکند. در جمهوری اسلامی نیز به تناسب مولفههایی همچون جهتگیری، مبانی و ارزشها، اصول راهبردی، اهداف، جایگاه مردم و اجزاء حاکمیتی، ساختار فنی و عملیاتی، «دکترین دفاع بازدارنده پایدار» تعریف شده است. صد البته این دکترین بر ارائه چهره مقتدرانه در گام صفر و بدست گیری ابتکار عمل و پایان دادن به صحنه (در ضربه نهایی) تاکید دارد.
لیکن در سوی مقابل (رژیم صهیونیستی) شاهد صورتی هستیم که به دلیل حضور در یک منطقه ناهمسیما، بحران هویتی و در مجموع ژئوپلتیک بحرانی، دکترین نظامی حمله پیشگیرانه برون مرزی را انتخاب کرده است. به واقع این رژیم بشدت بحران مشروعیت دارد چه در بین ملل همسایه و چه حتی در رادیکالترین نگاههای صهیونیستی به ارز موعود در بین معتقدان خود لذا در کنار فرآیندهای نظامی، مجبور به کنشهای فرهنگی و تبلیغاتی با محوریت «انحرافات ادراکی» میباشد تا بتواند با تاثیرگذاری بر نگاهها و مهندسی تمایلات، معادلات را به نفع خود رقم بزند. از نظر تحلیل فلسفی هم وقتی پیدایش یک چیز بر پایه بر هم زدن عدالت باشد، در ادامه حفظ بقای آن پدیده هم بر اساس اعوجاج در ماهیتهای اصیل است بطوریکه رویکرد او تهاجم پیش دستانه خواهد بود لذا کشتار و بحرانسازی در خانه دیگران و انجام ترورهای هدفمند و کشتار مردم برای ایجاد فشار بر جبهه مقابل هم از زاویه دید دکترین موجه است و هم از زاویه فلسفه پیدایش این موجود قابل درک است.
ابعاد، سطوح و موضوعات تخاصم
محوریترین انگیزه تقابل ما با رژیم اشغالگر قدس، رقابت تمدنی با دو نوع نگاه متفاوت به جایگاه انسان و دو زیستجهان متفاوت میباشد و بطور دقیقتر باید گفت ما با دو نظام شناختی متفاوت و تا حدی متضاد مواجهیم. (نظام شناختی شامل: هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی). امتداد چنین تعارضات مبنایی در تعریف از ارزشها و نهایتا در نظام اجتماعی، اولویتها، مطلوبیتها و راهبردها خود را نمایان میسازد. لذا خوشبینی یا تقلیل دادن مساله است اگر تصور کنیم احساس ناامنی یا پایداری در جبهه متخاصم صرفا محصول داشتن یا نداشتن یک فناوری خاص در سوی دیگر است. بدین ترتیب همه ابعاد فرهنگی، اقتصادی، زیستی، سیاسی و ... مسائل مورد مناقشه در این دعوای تمدنی خواهند بود در شرایط حدی میتوان گفت وجود یکی نافی دیگری است.
عقلانیت دینی و بستر تدبیرسازی
حال اگر منظومه تفکرات جبهه حق در این نبرد، مبتنی بر عناصر رشد متقارن پویا یعنی ارزشهای توحیدی، غایتگرایی، نوگرایی، عدالت و رشد جمعی شکل بگیرد، مجهز به عقلانیتی غالب خواهیم شد. چنین عقلانیتی قادر است با جامعنگری در تحلیل و استنتاج، تدابیر درستی را جهت مقابله در دو لایه اقتضائی و کلان اتخاذ کند.
نظامیان فداکار، طلایه داران همبستگی
در مسیر تحلیل شرایط و بازیگران مختلف این کارزار، فراموش نکردن هویت ملی و اتحاد، یک پیشران بسیار مهم و سرنوشتساز محسوب میشود. باید بدانیم مجموعه بزرگ نظامی ما اشراف و آگاهی خوبی از مسائل دارند و شایسته و ضروری است که مردم نسبت به چنین صلاحیتی آگاه شوند. در سالهای گذشته علیرغم میدانداری در فضای منطقهای، لیکن بدلیل بلندی نگاه استراتژیستهای نظامی کشورمان، هدفگذاری کلان، بر مبارزه با متولی نظام سلطه یعنی آمریکا تنظیم شده است. اینکه چقدر این مسیر را پیمودهایم نکته مهمی است لیکن اهمیت اصلی این نگاه در سادهسازی معادلات جنگی در سطوح پایینتر است.
مکتب بلندنظری و رشد
رهبر انقلاب بعنوان عالیترین مقام نظامی و مشخص کننده سیاستهای کلان دفاع و تقابل، مهمترین نقش را در گشودن افقهای جدید در این عرصه داشتهاند. همچنین بزرگ دیدن میدان نبرد و خلاصه نکردن آن به ابعاد جنگ سخت، نکته مهمی است که پیوسته در میان فرماندهان ما تقویت شده و امروز خود به مکتبی برای مشارکت، تهذیب و رشد استعدادها و همدلی تبدیل شده است. از طرفی این تلاش همهجانبه مقامات ارشد نظامی همراه شده با پذیرش نقش نهادهای غیرنظامی سیاستگذار و که نتیجه آن شکلگیری زیستبوم جامعنگر و نخبگانی در تصمیمگیریهای نظامی بوده است.
عناصر تعیَنبخش به راهبردهای کلان تقابل
مطالب پیشگفته در راستای شناخت جامع از وضعیت مخاصمه مطرح گردید و انتظار میرود به ما یک چارچوب ذهنی اولیه را برای درک معادلات بدهد آنگاه دستیابی به تعیّنات میدانی و مباحثه حول نقشه راه عملی میسرتر خواهد بود. در ادامه به مهمترین عناصری که ما را از مرحله راهبردهای کلی به فرآیندهای تعینی منتقل میکند اشاره میکنیم:

جمع بندی: آگاهی و ایمان، مقدمه تعیین معادلات
مواجهه ما با رژیم صهیونی، اجتناب ناپذیر و متاثر از ماهیت دو طرف است. کارزاری که محدود به روزهای جاری نبوده و یک تحرک دوسویه و مستمر برای حفظ خود و برضد طرف مقابل است. این صفآرایی برای ما حکم غلبه تمدنی و برای آنها حکم تحکیم موجودیت را دارد. لذا اگر بخواهیم از روی عقلانیت، ضمن مدیریت احساسات در موقعیت تقابلی برتر ظاهر شویم بایستی درک خوبی از فلسفه و اهداف تخاصم، ابعاد تمدنی آن، نقش ها و روابط یاران هر دو جبهه داشته باشیم. از سوی دیگر نیرویی که پیشران همه حرکتهای تمدنی مشروع و اخلاقمحور است، عبارتست از «نیروی ایمان» و حقیقتا آنچه که به یک ملت انگیزه تحول و آرمانخواهی حول مفاهیم تعالی انسانی و سعادتمندی را میدهد همین نیروی ایمان است. ایمان بنیادیترین نقطه اتکا برای طراحی سایر سازههای تمدن و پیشرفت و مهمترین ظرفیت برای برانگیختن ارادهها و بهترین راهنما برای تعیین راهبردهای کلان و کنشهای متاثر از آن است لذا در کنار آگاهیهای تجربی، درک جایگاه ایمان در تعیین معادلات بسیار حیاتی است. البته که شناخت اعتقادات انحرافی طرف مقابل هم سوی دیگر طراحی معادلات است.
مجموعه این آگاهی ها، ادراکی برای تشخیص موقعیت و کشف معادلات حاکم بر آن بدست می دهد و ما را قادر میسازد تا گامهای خود را در تمام مراحل این مواجهه متناسب با استراتژی کلان پیروزی تنظیم کنیم. آنچه که رسالت همه فرهیختگان است آگاهی و آگاهسازی است. در حقیقت فرهیختگان، حکم سر را برای جامعه متعهد به ارزشها دارند و نقطه پیروزی نهایی لشکر خیر بر اشرار وقتی فرامیرسد که آنها در اثر رشد آگاهی موفق به کشف قواعد تقابل اعم از مادی و معنوی و فراگیرسازی آن در سطح مردم شوند.
میثم مسعودیان - پژوهشگر بنیاد توسعه فردا
