«تعطیلی تهران در سایه جنگ؛ پرسش‌هایی بی‌پاسخ درباره تداوم جریان اقتصادی پایتخت در شرایط بحرانی»

 

 

 ✅  « تعطیلی تهران در سایه جنگ؛ پرسش‌هایی بی‌پاسخ درباره تداوم جریان اقتصادی پایتخت در شرایط بحرانی»

 

با آغاز تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی و افزایش سطح تهدیدات امنیتی، دولت در اقدامی قابل‌درک و متکی بر ملاحظات حفاظتی، تصمیم به تعطیلی ادارات دولتی گرفت. اما این تصمیم، فراتر از یک اقدام اداری یا تدبیر امنیتی، پیامدهایی دامنه‌دار برای حیات شهری، اقتصاد پایتخت و روان جمعی جامعه به همراه داشت؛ پیامدهایی که نیازمند بازنگری جدی در سیاست‌های مدیریت بحران در کلان‌شهرهاست.

بر اساس داده‌های رسمی، حدود ۴۵۰ هزار نفر از کارکنان دولت در تهران مشغول به کارند؛ این رقم معادل تقریباً یک‌دهم از کل جمعیت شاغل در پایتخت است. اما وقتی همین یک‌دهم، به‌عنوان نخستین گروه از سوی دولت به تعطیلی فراخوانده می‌شود، پیام ناگفته و پرقدرتی به سایر بخش‌ها و فعالان اقتصادی شهر منتقل می‌گردد: تهران در معرض خطر جدی است.

در چنین شرایطی، تصمیمی که در ظاهر تنها بخشی از شاغلان را در بر می‌گرفت، در عمل کل اقتصاد شهر را تحت‌تأثیر قرار داد. فضای روانی ناشی از این تصمیم، موجب توقف داوطلبانه یا بلاتکلیف فعالیت‌های بسیاری از اصناف، کارگاه‌ها، شرکت‌های خدماتی، فروشگاه‌ها و کسب‌وکارهای کوچک شد. تعطیلی ادارات دولتی، در غیاب یک سیاست ارتباطی روشن و برنامه‌ای برای مدیریت بخش غیردولتی، عملاً به تعلیق زندگی اقتصادی پایتخت انجامید؛ حتی اگر نام آن را رسماً «تعطیلی شهر» نگذاشته باشیم.

تهران صرفاً پایتخت اداری کشور نیست؛ قلب تپنده اقتصاد، خدمات، تولید فکر و نظام توزیع کالاست. تعطیلی آن، صرف‌نظر از ابعاد امنیتی، آثار روانی و اقتصادی فوری و گسترده‌ای دارد که مستقیماً تاب‌آوری جامعه را هدف قرار می‌دهد.اکنون زمان آن فرارسیده است که چند پرسش بنیادین، با نگاهی مسئولانه و همدلانه، مطرح شود:

 

  •  در مواجهه با تهدیدات امنیتی، آیا تنها راهکار ممکن، تعطیلی کامل نهادهای دولتی است؟ و اگر چنین تصمیمی اتخاذ می‌شود، چه برنامه ای برای ۹۰ درصد دیگرِ بدنه فعال اقتصادی شهر در نظر گرفته شده است؟

  •  در نبود یک برنامه رسمی برای کسب‌وکارهای غیردولتی، مسئولیت پشتیبانی روانی و مالی از این گروه‌ها چگونه تعریف می‌شود؟


  • آیا امکان طراحی سناریوهای چندمرحله‌ای برای مدیریت فعالیت‌های شهری وجود ندارد؟ وضعیتی که میان دو قطب «تعطیلی کامل» و «فعالیت کامل»، سطوحی میانی و منعطف را در نظر گیرد؟

  • دورکاری، به‌عنوان یکی از راه‌حل‌های جایگزین، در چه سطحی از آمادگی فنی، سازمانی و نهادی قرار دارد؟ آیا امکان استمرار حداقلی خدمات دولتی و حفظ چرخه پشتیبانی از مردم فراهم است؟

  •  در صورت تکرار شرایط بحرانی، دولت چه برنامه‌ای برای شناسایی، اولویت‌بندی و حمایت از مشاغل آسیب‌پذیر دارد؟


  • نهایتاً، آیا درک جامعه از «وضعیت جنگی» باید بر پایه‌ی توقف و انفعال باشد یا بر کار، پیوستگی و تاب‌آوری هوشمندانه؟ دولت چگونه می‌تواند پیام صحیح را منتقل کند؟

 


سیاست‌گذاری در بحران، تنها به معنای کاهش تهدید نیست، بلکه هنر حفظ حرکت در میانه ناامنی است؛ هنری که اگر امروز برای آن آماده نشویم، فردا بهای آن را با توقف زندگی در مقیاس ملی خواهیم پرداخت.


📝  زهرا حیدری نژاد-اندیشگاه سیاست نگاری ایران (سنا)